فرشتـــه کوچکمفرشتـــه کوچکم، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 29 روز سن داره

فرشــته کوچکم رونیــــا.

سفرنامه مشهد(روز پنجم)

1392/7/20 1:47
نویسنده : مامانیه رونیا
494 بازدید
اشتراک گذاری

چهارشنبه 17 مهر 92:

امروز یه روز خوب واسه شما بود.بعد صبحونه شما با خاله فرشته رفتین پارک و کلی بازی کردین و ویتامین د از آفتاب گرفتین و من و بابا حجت و خاله هانیه رفتیم پروما برات یه سرویس طلای خیلی خوشگل گرفتیم .مبارکت باشهههههههه عشقم:

 

رونیااااااااااااا

 

بعد برگشتیم رفتیم رستوران هتل برای نهار و چون مامان تنبلت برات سوپ نپخته بود خجالت از غذای خودمون یه ذره یه ذره بهت دادیم ولی 2 دقیقه نکشید که همش رو بالا آوردیناراحت و ( برای اولین بار سالاد سس دار مغز استخوان و سبزی پلو خوردی خنثی)

عشقم داره خیاری که یکم روش سس داره میخوره و خوشحالههههههههههچشمک

 

رونیاااااااااا

 

رونیااااااااااا

 

بعد اومدیم بالا و یه کوچولو خوابیدیم و بلند شدیم  حاظر شیم که بریم اول سفارش های بشقاب و لیوان عکس شما رو بگیریم  ( که از بشقابش اصلا راضی نبودم ). و از اونجا بریم الماس شرق .که تو لابی چندتا عکس دسته جمعی انداختیمممممممم:

 

رونیااااااااااااا

 

آخه عشقم به موهای خاله چیکار داریییییییییییی .دوربینو نگاه کن خوبببببببچشمک

 

رونیااااااااااااا

 

رونیااااااااااااا

 

عروسک خوشگلمبغل

 

رونیاااااااا

 

بالاخره تو هتل هم LED پیدا کردی خنده

 

رونیاااااااااااا

 

اینم بشقاب و لیوانتقلب

 

رونیااااااااااا

 

یه دونه لیوان هم برای آیلین خاله سفارش دادیممممممممم:ماچ

 

رونیاااااااااا

 

اینم به عنوان اشانتیون بهمون داد:

 

رونیااااااااااااااا

 

 بعدش رفتیم پاساژ الماس شرق . اونجا خیلی خانوم بودی و اصلا اذیت نکردی از اونجا چیزی برات نگرفتم فقط خاله هانیه یه عروسک چراغدار برات گرفت.

رونیا در الماس شرق( هوا دیگه خیلی سرد شده بود و مجبور بودم اینجوری ببرمت بیرون.به قول خاله هانیه شبیه پشمک شدی خنده)

 

رونیااااااااااا

 

اینم اسباب بازیی که خاله جون برات خریدهههههه و خیلی دوسش داریمژه

 

رونیاااااااااااا

 

 بعد رفتیم شام گرفتیم و برگشتیم هتل شام خوردیم و برای خداحافظی رفتیم حرم ( جرات نکردم شما رو ببرم چون باد خیلی سردی می اومد و ترسیدم خدای نکرده سرما بخوری واسه همین موندی پیش مامان فریبااااا ) .

عکسای حرم بدون رونیا طلا..........

 

رونیااااااااااااا

 

اونجا همش جاتو خالی کردیم و تو عکس ببین دستمو برای شما باز نگه داشتمماچ

 

رونیااااااااا

 

شب آخر و باز هم ...........

 

رونیاااااااااااا

 

 ضمن اینکه مراسم ماساژ تایلندی هم توسط خاله فرشته البته با لباس برات انجام شد که مثل هیپنوتیزم ها شده بوده و هیچ کاری نمی کردی . اینم عکست موقع ماساژ ویژه .....

 

رونیاااااااااااا

 

کار جدیدی که تو این مسافرت یاد گرفتی اینه که تا ما چند بار می گیم اه تو هم پشت سر ما هی میگی ااااه ااااه( ahhhhh)

که خیلی باحاله و ما کلی می خندیم از دستت ....خندهاگه خدا بخواد فردا راهی ساری هستیم. خاله جون اینا هم صبح زود بلیط قطار دارن. ایشالا سفر جفتمون به خیر و خوشی باشه. 

دوست دارم گل گلم ،سنبلم ،بلبلم ،خوشگلم .

پایان شب پنجم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

خاله ژیلا
20 مهر 92 1:56
واقعا پشمکی شده.
زنده باشه.
اون لیوان و بشقابم همون مشهد انجام دادین؟؟
راستییی زیارت قبول!!


بله مشهد انجام میدن اکثر عکاسی هاشون. ممنون.
هانیه
21 مهر 92 14:25
عشقم همه پستات خیلی قشنگه با اینکه خودمم باهات بودم اما هنوزم دیدنش خیلی کیف داد دلم خیلی باست تنگ شده هوووم م م م
خاله منانه
1 آبان 92 1:53
ای جانم عکس حرمش چه ناز شده، مشتی رونیا


قربونت خاله جون چشات خوشگل میبینه