سفرنامه مشهد(بازگشت به ساری)
پنجشنبه 18 مهر 92:
سلام عروسکم.گلم امروز روز خوبی نبود. حالا برات میگم چرا. صبح که بیدار شدیم تند تند صبحونه خوردیم و وسایلمونو جمع کردیمو تا راه بیوفتیم ساعت 12 شده بود .
چندتا عکس قبل از ترک هتل:
اینجا بابا داره وسایلو تو ماشین میچینه و چند دقیقه بعد شما تو بغلم خوابت برد.
به ظاهر روز خوبی وبد و هوا عالی و ما هم سرحال برای برگشت ولی تقدیر چیزه دیگه ای بود. راه افتادیم بریم سمت حرم برای خداحافظی که ترافیک سنگینی بود و تو همون ترافیک نمیدونم چی شد که یه آن حواسم پرت شد و از پشت زدیم به ماشین جلویییییییییییی.انقدر اعصابم بهم ریخته بو که کم مونده بود اشکم در بیاد. خوشبختانه ماشین جلویی زیاد خسارت ندید و نقدی حل شد اما ماشین خودمون خراب شد و خیلی حالم گرفته شد اول فکر کردیم که فقط ظاهر ماشینه ولی بعدش که راه افتادیم دیدیم ماشین مشکل داره و درست کار نمیکنه که مجبور شدیم یه خیابون رو به حرم وایسیم و باباحجت بره تعمیر کار بیاره . بگذریم که شما خیلی تو این مدت که تقریبا دو سه ساعتی طول کشید خانوم بودی و خوابیدی و اصلا اذیتمون نکردی خلاصه با همه گرفتاریها تو شهر غریب بالاخره ساعت 4 از مشهد زدیم بیرون با اعصابی داغون و حالی گرفتههههههههههههههههنمیدونم حتما قسمت این بوده شایدم .... نمیدونم. خلاصه راه افتادیم سمت ساری و نزدیکای قوچان متوجه شدیم که بازم ماشین انگار مشکل داره که یه جا تعمیرگاه واسادیم و تو این فرصت برای شما سرلاک درست کردم با هزار مکافات اما شما دو قاشق بیشتر نخوردییییییییییییییییییی.و بعدش شروع کردی ورجه وورجه:
اینم یه عکس که حداقل از تو راه یدونه یادگاری داشته باشی. ببخشید گلم چون اصلا حوصله نداشتم عکس بیشتری نگرفتم از تو راه .
خلاصه دوباره راه افتادیم و شما عسل خانوم تا خود ساری خوابیدییییییییییییییییییییییی و اصلا اذیتمون نکردیییییییییییی بس که عشقی عزیزممممممممم.ولی تا رسیدیم در خونه بابایی که مامان فریبا رو پیاده کنیم بیدار شدی و حسابی سرحالللللللللللللللللللل انگار که صبح باشهههه همش میخندیدی :
دلم نیومد از اون خنده هات عکس نداشته باشیم:
فدای اون خنده های شیرینت که همه غممهای عالمو از دل آدم بیرون میکنهههههههههههههه
بعدشم که رسیدیم خونه چون هوای خونه سرد بود لباساتو درنیاوردم و برای اینکه حواست پرت شه چندتا اسباب بازی گذاشتن جلوت و تا دیدیشون کلی ذوق کردی چون چندروز ندیده بودیشون ذوق داشتی حتی برای چیزای ساده که در حالت عادی اصلا تحویلشون نمیگیری.
یکم که کارامو کردم برات شیر درست کردم و برخلاف تصورمون که فکر میکردیم نمیخوابی خیلی زود خوابت برد. بسسسسسسسسسسس که خانمیییییییییی
کلا سفرمون خیلی خوش گذشت اگه اتفاق آخر رو فاکتور بگیریم. رونیا جونمم که خیلی خانوم بود و همکاری کرد مخصوصا موقع برگشت .
واییییییییی که چقدر هم قدم تو بودن قشنگهههههههههه دخترمممم.
اینم برگه نذری رونیاست که هر بار که مشهد میره باید ادا کنه که نذریه که پارسال برای وجود سبزش کردمممممممممممممم.
خدایا هزاران بار شکر.