یه شب سخت...
سلام دردونه مامان. عزیزمممم چی بگم که بازم این روزا درگیر سفتی شکم شما هستم. دیگه واقعا نمیدونم چی کار کنم و اعصابم خیلی بهم ریخته است آخه دیگه نه سیب بهت میدم و نه موز و نه ماستتتتتتتت نمیدونم چرا ولی بازممممممممممممممم یوبسییییییییییییی.خدایااااااااااا کمکم کن. دیشب تقریبا دوروز بود که شکمت کار نکرده بود و در طول روز هرچی زور میزدی خبری نبود و مطمئن بودم که بیچاره ایم برای پی پی. بردمت دکتر و یه شیاف داد که برات بزارم و اگه بازم جواب نداد تنقیه روغن زیتون و اگرم نه که باید برید بیمارستان برای کارای بعدیییییییی دلم لرزییید و دعا کردم با همین شیاف مشکلت حل بشه.شب که اومدیم خونه تا بازت کردم که شیاف رو بزارم دیدم رفتی تو فاز پی پی .الهی بگردم که اون موقع سخت ترین لحظات زندگیم بود و شما هی زور میزدی و گریه و جیغ و منم دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم و زدم زیر گریه باباحجتم بیچاره مونده بود چیکار کنهههههههههههههه داشتیم دیوونه میشدیم و شما بالاخره پی پی کردی ولی هیچ وقت اینجوری گریه نکرده بودی الهی فدات شم که کلی اذیت شدی عشقمممممممممممممممم. امیدوارم هرچی زودتر این یبوست لعنتی دست از سرت بردارهههههههههه. تا کوشولو بودی مشکل رفلاکس تا اون خوب شد حالا یبوستتتتتتتتتت. اههههههههههههههههههه.بچه داری با همه شیرینی هاش و سختتی هاش خیلی عالیه ولی به مریضی نی نی ها که میرسههههههههههههه واقعا در توانممممممم نمگنجهههههههههههههههه.
تو اون لحظات سخت حوصله ای برای عکس گرفتن نداشتم ولی این مال دوروز پیشه که این مدلی خوابیدییییییییییییییییی برای اینکه پستت بی عکس نباشههههههه
خدایا هزاران بار شکر .
به امید اینکه هیچ مامانی مریضیه نی نی شو نبینهههههههه چون واقعا خیلی سخته خیلیییییییی.