عکسهای فینگیل خانوم ...
عزیز مامان بخشید که دیگه نمیتونم زود زود وبتو آپ کنم. شرمنده شما و دوستای خوبمون میشم ولی واقعا شما برام وقتی نمیزارییییی و همش در حال آتیش سوزوندنی و باید مراقبت باشم خدای نکرده بلایی سر خودت نیاری و اصلا به کارهای روزمره هم نمیرسم .فقط تو یه ساعتی که شما تو روز میخوابی یکم وقت دارم با کلی کار عقب افتاده. ولی چندتا عکس گرفتم تو این دو سه روزه که برات میزارم تا از اوایل نه ماهگیت هم عکسهای یادگاری داشته باشی.دوووووووووووووووست دارم هوارتا فرشته کوچولوی شیطونم.
اینا مربوط میشه به جمعه که با بابایی و مامان فریبا رفتیم سمت نور و گلندرود که باباجون و مامانجون رو که چند روز بود رفته بودن اونجا خونه ییلاقی عمه مامان فریبا ببینیم.
اینجا تو راهه که برای نهار واسادیم و شما هم یکم از غذای مارو مزه مزه کردی . جالبیش اینجا بود که اونجا یه صندلی غذای بچه داشتن که با چوب ساخته بودن و واقعا خلاقیت به کار برده بودن.
اینم یه عکس دسته جمعی که تو خونه ییلاقی انداختیم.
بعد از اون موقع برگشت یه سر رفتیم فروشگاههای جاده کناره که من عاشقشونم.اینجا ایران کتان که شما سوار چرخ خریدی.
دیگه خونه مامان فریبا هم حسابی یاد گرفتی و از این ور به اونور میری و همه چیو میگیری وایمیسی.
اینم عشقم که سرحال از خواب پا شده. من فدای اون خنده شیرینت.
عاشق این عکستمممممممممممم.
اینجا هم کافه هنره که با دوست جونمون قرار گزاشته بودیم.من فدای اون قد و بالات عسلم.
اونجا تا این آقا پسره اومد تو شما کلی براش خندیدی و ذوق کردی که بری بقلش.بلهههههههههه یه همچین دختر نجیبی داریم مااااا.
اینم مغازه بابایی که دیگه وایساده به شیطنت هات میپردازییی.
اینم طبق روال گذشته خواب ناااااااااااز یک فرشته در انتهای پست:
خدایا هزاران بار شکر.