ادامه مریضی و اولین آمپول :(
عزیزی مامان از دیشب که بهت شیر دادم تا ساعت 1 خوب بودی و بالا نیاورده بودی ولی ساعت 1 و نیم یهو هرچی شیر خورده بودی بالا آوردی و ما هم به باباییزنگ زدیم و بردیمت که آمپولو برات بزنن.من که اصلا طاقت دیدنشو نداشتم نشستم تو ماشین و باباحجت و بابایی بردنت یکم بعد با کلی گریه برگشتین و تا اومدی بغلم ساکت شدی.( اولین آمپولت رو روی رون پای راستت وقتی که یک سال و 2 ماه و 2 روزت بود زدی عشقکم) فدات بشم عروسکم ایشالا دیگه هیچوقت تو این حال نبینمت این روزا سخت ترین روزای زندگیمه عشق کوچولوی بیحال من.از اونجا هم وسایل و جمع کردیم و رفتیم خونه مامان فریبا بعد از آمپول یه بار دیگه بالا آوردی و خوابیدی و گفتیم اگه بازم بالا بیاری ببریمت بیمارستان تا ساعت 12 خواب بودی و کم کم بهت شیر میدادیم و خداروشکر بالا نیاورده بودی که ساعت 1 گفتم حالا که استفراغت خوب شده به دستور دکترت شربت اسهال رو برات شروع کنم که چون از مزه اش بدت اومد بازم کل شیری که خورده بودی بالا آوردی اون لحظه دنیا رو سرم خراب شد . دیگه واقعا چاره ای جز بستری کردن و رگ گرفتن و سرم زدن و ................... نبود. خلاصه به باباحجت زنگ زدم که بیاد بریم برای بیمارستان که قبلش گفتم یه زنگ به دکتر حمید بزنم و چه خوب شد که زدم .منشیش گفت تا ساعت 3 که خود دکتر بیاد صبر کنین و کم کم بهش شیر بدین و ماهم همین کارو کردیم بعدش که دکتر اومد ازش پرسیدیم و گفت چون به خاطر خوردن دارو بالا آورده استفراغ به حساب نمیاد و اگه بازم بعد شیر بالا آورد ببرین . خدارو هزار مرتبه شکر به لطف دعاهای همه اطرافیان و دوستای وبلاگیه نازنینمون دیگه تا الان بالا نیاووردی البته خیلی خیلی بیحالی و هیچ چی هم به غیر شیر نمیخوری مشکل بعدی هم شلی شکمته که ایشالا با دارو رفع میشه. البته اگه این دارو بتونی بخوری .چون هش میترسم بالا بیاری خیلی کم کم بهت میدم. امیدوارم زودی خوب شی عروسکم و دوباره خونمون پر از صدا و شیطونیات بشه . دلم برای اه اه گفتنات و خندیدنت و شیطونیات تنگ شده عشقــــــــــــــــــــم.
خدایا سلامتیه همه نی نی های مریض رو ازت میخوام همچنینن فرشته کوچولوی خودم.