فرشتـــه کوچکمفرشتـــه کوچکم، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 29 روز سن داره

فرشــته کوچکم رونیــــا.

جمعه 19 اردیبهشت 93.(اولین دریای سال ۹۳)

1393/2/20 2:36
نویسنده : مامانیه رونیا
279 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دردونه سلام بغل.عشق مامانی شمامحبت  جوووونه مامانی شما بوس.قربونت برم من دخترک خوشگل خودم. طلا خانومم دیروز مراسم چهلم مامانبزرگ بود و  آخرین مراسمشم تموم شدغمگین .مامانبزرگم با اون همه خاطره ای که ازش داشتیم به خاطره ها پیوست.غمناک امیدوارم روحش در آرامش باشه .بگزریم که شما تو مسجد چقدر شیطونی کردی و دیگه هر کاری که دلت خواست کردی که وقتی سوار ماشین شدیم دو سوته خوابت برد امروز رفتیم باغ بابایی و حسابی خوش گذشتراضی .خاله هانیه هم که برای مراسم اومده بودن ساری پیشمونن و حسابی داره بهمون خوش میگزره فقط حیف که آیلین جون و خاله جون دیشب برگشتنغمگین. امروز ناهار رفتیم باغ و شما همم حسابی هم گوجه سبز چینی کردی و هم حسابی شیطونی و هوا خوری.کلی هم عکسای خوشمل انداختیم تا به یادگار بمونه.

اینجا کبابی بود که اومدیم نهار بگیریم.

 

 

دخترکم تا رسید با مامان فریبا مشغول برداشت محصول باغ بابایی شدن:خندونک

 

 

الهب قربونت برم که با این جدیت مشغولیبوس

 

 

 

 

اینجا انگار رو فرش قرمزی و با غرور راه میری و دوربین ها سمت شماستخنده

 

 

اینجام بررسی درخت ...

 

 

اینجام در حال بو کردن و به به گفتن:

 

 

این نهالی که کنارش وایسادی چون از همه نهالها کوچیکتر بود اسمش رو گذاشتیم رونیا و قرار بود مال شما باشه ولی ....

 

 

وقتی گذاشتیمت کنارش تا عکس بندازی نهال بیچاره رو از وسط نصف کردی ....بدبو

 

 

اینجا دیگه لباس جنگل پوشیدی تا راحت پیاده روی کنی. عاشق این عکستم

پیش به سوی هواخوری بغل

 

 

 

نظارت رو کار باباییدرسخوان

 

 

بابا از اون دور باهات بازی میکرد و میگفت بیا ولی کلا چون چون زمین اونجا ناهمواره میترسی خودت تنهایی راه بری و همش میخوای یا بغلت کنیم یا دستتو بگیری.فدای دختر محتاطم بشم من.بوس

 

 

 

دیگه کم کم به قول باباحجت خواب بر شما مستولی شده بودخنده

 

 

یه چرت نیمروزی تو هوای آزاد.

 

 

 

 

اون دندونای نصفه نیمه  ات رو قربون.خندونک

 

 

این نهال که همقد خودته بعد اون نهال شکسته بیچاره بابایی گفت بشه مال شما : ممنون بابایی مهربووووووووووونبغل

 

 

دیگه اینجا خاله هانیه دستت رو گرفت که مبادا این رو هم به سرنوشت اون یکی دچار کنی نه

 

 

اینم دست رنج رونیا و بابا حجت والبته بندههههههراضی همش کارت ور رفتن با اینا بود و به جای توپ این ور اونور مینداختی و بازی میکردی باهاشون.

 

 

از اونجا هم یه سر رفتیم دریا. اولین دریای سال 93  .

کلی اونجا به وجد اومده وبدی و همش بدو بدو میکردی میرفتی سمت آب ولی تا موج میومد فرار میکردی خنده فکر کنم چون بعد یه مدت طولانی که نمیتونستی تو باغ بدویی و راه بری یه زمین صاف گیر آورده بودی و حسابی خوشحال بودی.خندونک

 

 

اینم شما و عشق جاودانت بابایی البته با کلی ریش .خیلی وقت بود بابایی رو اینجوری ندیده بودیم.

 

 

یکمم شن بازی کردی .البته زیاد دوست نداشتی و همش دستتو نشون میدادی که یعنی کثیف شده.

 

 

 

غروب دریای زیبای شمال و خونواده 3 نفریه مـــــــــــــــابغل

 

 

اینم دوتا عکس مخصوص پدر دختری برای پیشواز روز پدر :

 

 

این عکس خیلی محشره .ایشالا همیشه هر دوتون همینجوری بخندین عشقهای زندگی من.

 

 

خدایا شکرت.

پسندها (3)

نظرات (6)

آشنای قدیمی
20 اردیبهشت 93 11:06
سلامــ عزیزم ، گلمـ ، بهارمــ ، نفسمــ قربون قد و بالات برم و خنده هاتـــ ______________________________________________ کودک که بودم , تاب بازی بهانه ی خنده های بلندم بود... حالا که بزرگ شده ام , چه بی تاب شده ام...!!! دوستت دارم عزیزمــ
مامانیه رونیا
پاسخ
برای مبینای عزییییییییییییز
سوگندجونی
20 اردیبهشت 93 15:15
معلومه که خوش گذشت فرشته کوچولوی من
مامان نيكا
21 اردیبهشت 93 18:35
Salam khanoomi che dokhtare nazi dari mashala mesle mah mimone, khoda hefzesh kone
مامانیه رونیا
پاسخ
ممنون گلم لطف داری.
مامانی آیلین
22 اردیبهشت 93 13:10
سلام دختر نازی دارین خدا براتون حفظ کنه به ما هم سر بزنین خوشحال میشیم
مامانیه رونیا
پاسخ
ممنون عزیزم. حتما
هانیه
22 اردیبهشت 93 16:53
به به به عشقم قالب جدید وبلاگت مبارک خیلی خوشگله مثل خودت گلم دلم باست تنگیده خعلی می ماچمت
مامانیه رونیا
پاسخ
ممنون خاله جونم. ماهم دلمون تنگولیده خوووووووو زودی بیا پیشمون بوووووس
آشنای قدیمی
22 اردیبهشت 93 19:40
سلام چه قالب خوشگلی مبارکهـــــــ قالب جدید خیلی خیلی خیلی خوشملهــــــــــــ
مامانیه رونیا
پاسخ
چشات خوشکل میبینه عزیزم.