فرشتـــه کوچکمفرشتـــه کوچکم، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 30 روز سن داره

فرشــته کوچکم رونیــــا.

دخترک 15 ماهه من.

1393/3/8 3:15
نویسنده : مامانیه رونیا
582 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشق کوچولوی خوشگلم.بغل میخوام یکم از پیشرفتات و کارای بامزه ات بگم تو این سن که 15 ماه و 7 روزته.

دخترک 15 ماهه من صبح که پا میشه و شب  که میخواد بخوابه باید خودش پنکه رو روشن و خاموش کنه وگرنه خوابش نمیبره اینم کار جدیدیه که یاد گرفتی و روز چند بار با اه گفتن میپرسی این چیه و منم میگم پنکه بعد شما میخندی و شروع میکنی به خاموش روشن کردن.بی حوصله

طلا خانومم بدجوری معتاد پستونکش شده و روز به روز بیشتر بهش وابسته میشه جوری که همش این ور اونور میگرده پستونک پیدا کنه و به محض یافتن یکی از هزاران پستونکش آنچنان خنده خوشحالی سر میده که انگار یه گنجی چیزی پیدا کرده خندونک. بعضی اوقاتم که میخوای غذا بخوری آنچنان منو حرص میدی که نگو .مثلا یه بار داشتی نون میخوردی یه تیکه گذاشتی دهنتو و حسابی تفمالی شده و جویده شده یهو از دهنت دراوردیش که پستونک بخوریکچل(قیافه من اون لحظه ) .امیدوارم خودت زودتر پستونک رو ترک کنی چون اصلا دوست ندارم چیزی رو که انقدر بهت آرامش میده و دوست داری به زور ازت جداش کنم عشقم با اینکه خیلیها میگن باید ترکت بدم ولی من دلم نمیاد.غمگین

این روزا همش سعی میکنی حرفهامونو تکرار کنی هم حرفهامون هم همه کارامون. حسابی باید حواسمون جمع باشه که چیکار میکنیم چون عین یه ضبط صوت تو خونه عمل میکنی.چشمک خیلی کلمه ها رو هم به زبون خودت میگی : دد /  آب به / به به / توپ / یک دو / ن نای / دش (کفش)/ بابا / ا م ( مامان یا هرکسی مثل مامان) / ایش( فقط ش رو میگی / پیف ( فقط ف رو میگی) / گل رو هم میبینی میکنی نزدیک دهنت و میگی به به/ نی نی / پیش (همون پیشی خودمون) / می(میمون) / بل بل (فلفل) / دا ( دالی) / خیلی ها رو هم که یادم نمیاد نامفهوم میگی به زبونی که خودت میفهمی میگی. تشویق

صدای این حیوونا رو بلدی : پیشی / هاپو / گاو / قورباغه / جوجو / ببعی.تشویق

دختر کوچولو این روزا حسابی اعتیادت به نانای و سی دی زیاد شده و هر روز صبح که نانای خونت میاد پایین تا چشمتو وا میکنی دستات و میچرخونی و میگی نی نای.خنده بعدشم که میریم تو حال کنترل رو میاری تا برات سی دی بزارم و نانای کنی.کلی هم دوست داری این سی دییه کلیله و دمنه رو. بدین ترتیب ما در روز شاید ده بار این سی دی رو play میکنیم که دیگه غروبا که میشه احساس ناخوشایند گلاب به روتون به آدم دست میده.هیپنوتیزم

عسل شیرین ادای من آنچنان بوس و بغلی به مامانش میده که کل خستگیهای 26 ساله ی آدم در میاد چه برسه به ورورجک بازیا و حرص دادنای یه روز این فینگیلی.البته حرص دادنای شما 90 در صدش مربوط میشه به غذا نخوردنت وگرنه در کل یه فرشته بی نظیری از بس که خانومی.بوس

عذا خوردنتم که چی بگم یه روز منو به سرحدجنون میرسونی از بس اذیت میکنی به زور و هزار کلک و گیس و گیس کشی یه قاشق میدم دهنت یکم میخوری و همشو تف میکنی بیرون حسود. اون لحظه دلم میخواد همه موهامو پر پر کنم همشم موقع غذا خوردن در حال دوویدنی  و پشتم قایم میشی و دالی میکنی تا میخوام یه قاشق بدم دهنت فرار میکنی و میخندی بعد که به زور محو تماشای چیزی میشی و یا میگم بخور برات دست بزنم به زور رضایت میدی بخوری .50 % احتمال داره غذای خورده شده قورت داده شه و 50% ممکنه تف شه بیرون یا مالیده شه به مبلا و فرش و بقیه جاها.شاکی یه روزم خوبی و با بازی و شیطونی و طی یه عملیات جانفرسای یکساعته هر وعده غذاتو میخوری.خسته از علایق غذاییت بخوام بگم متغیره ولی بعضی چیزارو دوست داری و راحتتر میخوری: ماست /  ماکارونی / کیوی / گوجه سبز / گوجه / خیار / پنیر / خامه / بستنی / کرم کنجد/ پودر پسته / صدالبته شکلات صبحانه / پاستیل / زله / کرم کارامل/ سرلاک / فرنی / موشکافی/ سرشیر/ تخم مرغ هم عشقته چه نیمرو با کره چه آب پز/سیب / زردالوی ترش /امروز کشف کردم آلو بخارا رو هم دوست داری و خیلی هم برای شکم کار کردنت خوب جواب داد. کلا چیزای ترش رو بیشتر دوست داری ولی از همه چیزایی هم که خیلی دوست داری مقدار زیاد نمیخوری خیلی زود سیر میشی.این روزا برات دیگه سوپ نمیپزم. دارم سعی میکنم به غذای خودمون عادت کنی بعضی اوقات خوب میخوری ولی کلا به برنج علاقه نداری زیاد.کشف جدیدم هم اینه که عاشق مغز کله پاچه ای عین مامانت و همینطور جیگر خیلی دوست داری بازم عین مامانت.راضی

عاشق ماسازی و مخصوصا کف پات و پشت کمرت . تا بازت میکنم سریع یه ور میشی که پشتتو بمالم و بخارونم. خندونکولی بیچارم میکنی تا بخوام جاتو عوض کنم دوست داری همش پشتتو بخارونمو قانع نمیشی که پوشکتو ببندم. جدیدا هم یاد گرفتی جای پوشکات کجاست تا میگم بیا جاتو عوض کنم میری پوشک میاری. خنده

بازی های این روزهات هم شده توپ بازی کلا خیلی توپ دوست داری. به عروسکت به دادن و لالا گفتن. کتاب خوندن به زبون شیرین خودت. این کارم خیلی دوست درای که چیز میزارو بریزی تو جاش و درشو ببندی و دوباره بریزی زمین و دوباره بریزی جاااش حالا فرقی نمیکنه چی باشه از کتاب و عروسک گرفته تا گل سر و کش سرهات  و قابلمه ماهیتابه.تعجبتا در یه چیزی رو هم میبندی برای خودت دست میزنی و خودتو تشویق میکنی.تشویق هر موقع هم کیف باباحجت رو ببینی عکستو از توش درمیاری و شروع میکنی به ماچ کردن عکست .همچین دختر خودشیفته ای داریم ما.راضیعینک

یبوستت هم که ای بدک نیست خوشبختانه هرو روز پی پی میکنی ولی به بدبختی و با کلی رنگ به رنگ شدن .هی میدویی میری کنار مبل یه زور  دوباره میدویی میری کنار یه مبل دیگه وایمیسی و زووووووووووووووور.سبزالبته امروز که آلو خورده بودی خیلی کارتو راحت کرد.خندونک داروتو هم که از وقتی اسهال شده بودی دیگه ندادم.همین روزا باید بریم پیش دکتر کرمی ببینیم چی میگه.

یه سری اخلاقای بدم پیدا کردی که ایشالا زودی ترکشون کنی. هر موقع شیشه ماشین پایین باشه بعض اوقات جوگیر میشی و همه چیو میندازی بیرون از ماشین.تعجب شیشه شیر پستونک دسته کلید.بدبو هر چیزی دست هرکی ببینی خوراکی باشه میخوای و لج میکنی. یکمی لجباز هم شدی و البته جیغ جیغو مخصوصا سر غذا خوردن ولباس پوشیدن.نه

دیگه چیزی یادم نمیاد از اخلاقیات این ماهت بگم. روز به روز عاشق تر میشم عشق کوچولوی شیرینم.محبت چندتا عکس هم نتفرقه از روزهای 15 ماهگیه فرشته نازم ضمیمه این پستت.

موهای شت و شلخته چشای پف آلود یه پرنسس خوشگل:بوس

 

 

آخه تو که بلد نیستی گاز بگیری عشقم ....خنده

 

 

از قلقلک غش کرده گل نازم.قه قهه

 

.

 

از دست این شلوارای فاق کوتاه پوشکم معلوم شد خوووووووو آبروم رفت.خجالت

 

 

 د   د  ....

 

 

دالی موشه ....

 

 

 

یکم انگولک پنکه :

 

 

 

باز گل سر زدی مامان؟؟؟؟متفکر

 

 

 

گل سرو ولش کن بابا گوجه سبز تنها تنها میخوری؟؟؟

 

 

آخیش نانای خونم افتاده بودااااا از دیشب تا حالا...

 

 

 

 

چه حالی میده تو هوای آزاد باغ بابایی گوجه سبز خوردن.خوشمزه

 

 

به به چه گل خوشبویی (( فکر نکنین بیخیال گوجه سبز شداااااااااا دست راستشو نیگااااااااااا)خندونک)

 

 

ای کاش همیشه باغ بابایی بودیم و گوجه سبز میخوردیم ااااااااااااااهمتنظر

 

 

این آلو هم بدچیزی نیستا ....خندونک

 

 

این چیه رو انگشتم ؟؟؟؟( موچه بالدارو با انگشتت له کردی و نگاش میکردی.)سکوت

 

 

نانای رو کاپوت ماشین عمو مجتبی بعد بستنی برجی چه حالی میده خدایی.خنده

 

 

 

 

خدا جون شکرت بابت این 15 ماهه شیرین.

پسندها (2)

نظرات (3)

مامان آتریسا
8 خرداد 93 11:34
وای چه دخمل خوشگل وخوش تیپی خداحفظش کنه .خوشحال میشیم به ماهم سربزنید
مامانیه رونیا
پاسخ
لطف دارین شما. چشم.
سوگندجونی
8 خرداد 93 12:20
الهی قربونت برم من نازگل خانوم که روز به روز جیگر میشی
مامانیه رونیا
پاسخ
خدا نکنه خاله جوووون.
Mobina
10 خرداد 93 11:53
یک صندلی نزدیک تر به تو نشستن چند قدم بیشتر با تو راه رفتن خوشبختی کوچکترین لحظه های حضور توست عــــــــاشـــــــقانه ساده ی من "رونیـــــآ طلا " دوستت دارم ...
مامانیه رونیا
پاسخ
مثل همیشه زیبا و پر احساس.