فرشتـــه کوچکمفرشتـــه کوچکم، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 11 روز سن داره

فرشــته کوچکم رونیــــا.

روزهای آخر 16 ماهگی + دو روز تعطیلی : دو روز آبتنی !!!

1393/4/30 2:49
نویسنده : مامانیه رونیا
603 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عسل خانوم خوشگلم.بغل فرشته نازمنی شما. بوساین روزا خیلی بیشتر از قبل با خودت و اسباب بازیات بازی میکنی مخصوصا با عروسکت .لباسشو مثلا در میاری پوشکش میکنی مثلا پستونکشو میزاری و لالاش میدی بوسش میکنی و خلاصه کلی مامان میشی براش.قربون این مامان مهربونبوس.این روزا تا بخوای خودت رو لوس کنی یا مثلا از خواب در بری ماما میگی و منم میگم جاااان مامان و شما میخندی و دلبری میکنی.یه روز که تو صندلی ماشینت نشسته بودی و حوصلت سر رفته بود پشت سر هم من و بابا رو صدا میکردی و ما هم میگفتیم جاان مامان یا جااان بابا شما میخندیدی.خندونک غذا خوردنت هم  ای بدک نیست یه روز خوب یه روز بد. ولی حسابی به لطف میوه های متنوع تابستون میوه خور شدی . گیلاس انگور موز تمشک عشقهای میوه ایته خوشمزه. لواشکهای دست ساز مامانجانت هم عشق شماست. دو سه تا کلمه هم به دایره لغاتت اضافه شده مثل :او او ( صدای خروس) / دوب( توپ) / اله ( الو) / م م با کسره ( پستونک) / نا نا ( رونیا). خیلی اوقات هم دیگه میزارم خودت غذاتو بخوری که اکثرا بیشتر کثیف کاری میکنی تا خوردن.دلخور نون خوردنت خیلی بیشتر شده قبلا اصلا نون نمیخوردی حتی با خامه و وسایل صبحونه. الان ولی لقمه های کوشولو بندانگشتی برات درست میکنم و خداروشکر دوست داری.آرام همچنان هم تو اتاق خودت میخوابی شبا و دیگه خیلی کم نصفه شب بیدار میشی . جدیدا هم باید حتما یا دست من یا دست خودت یا بالشی چیزی رو چشمت باشه تا خوابت ببره . بعضی اوقاتم باید حتما شیشیه شیرتو بغل کنی و بخوابی که بعدش وسط خواب بیدار میشی و دوباره شیر میخوری و پستونک و خواب. یه کار جدید دیگه هم الله کردنه که باباحجت یه مهر هم برای شما کنار مهر خودش میزاره و شما هم یکم رو مهر دراز میکشی یکم شیطونیت میگیره مهر بابا رو برمیداری و کلا سرگرمی تو اون چند دقیقه نماز خوندن بابا. چشمک

جمعه و شنبه هم که تعطیل بود و شب قبل جمعه خونه مامان صبا جون عمه من مراسم شب نوزدهم رفتیم که دیدم خیلی شیطونی میکنی فرستادمت خونه خاله صبا که بالای خونه عمم بود پیش عمو مجتبی جونت که عاشقشیمحبت .کلی بازی کردین و شیطونی .تازه برات نیمرو هم درست کرده بود طفلی.خنده جمعه شبم که میخواستیم بریم بهشهر زودتر راه افتادیم و یه سر رفتیم عباس اباد و شما و باباحجت آب بازی کردین که حالا عککساشو میزارم .عاشق این بودی که سنگ پرت کنی تو آب و بپاچه بهت و بخندی. شنبه هم دیدیم که انقدر عاشق آب و رودخونه و آب بازیی بردیمت مهربان رود که تو راه خواب بودی و ما کلی وایسادیم تمشک چیدیم و اونجا تو رودخونه هم کلی با باباحجت آب بازی کردین و شبشم افطار خونه مامان فریبا دعوت بودیم . فردا هم که ماهگرته عشق نازم و وارد هجدهمین ماه زندگیت میشی به امید خدا.جشن کلی عکس این چندوقته مونده که برات میزارم.

امروز لپ تابمون خراب شد و صفحش بالا نمیاد فقط عشق کوچولو دعا کن هاردش نباشه چون کل عکس و فیلمای شما و یه عالمه خاطرات دیگه توشه که واقعا اگه یه هفته هم براش گریه کنم کمه. گریهالانم بازم دست به دامن لپ تاپ خاله صبا شدم. زبان

و اما اینم عکسای خوشجل آخرین روزهای 16 ماهگیت فرشته من. بغل

 

به مناسبت 25 تیر پنجمین سالگرد آشیونه مشترک من و باباحجت.

 

 

 

وقتی داشتیم میرفتیم خونه عمه مامان صبا جون.

 

 

عشق انگور من.

 

 

جمعه : عباس آباد.

 

 

 

 

 

 

شروع به امر خطیر سنگ پرانی.

 

 

 

 

 

فدای اون چشات عسلم.

 

 

 

 

 

 

 

دیگه وقتی سنگ بازیت گل میکنه هدکاری کنیم نگاه دوربین نمیکنی عشقکم.

 

 

 

 

یه چشمه کوچولو پیدا کردیم تا دیدی باباحجت ازش آب خورد شما هم شروع کردی:

 

 

 

 

 

رونیا و بنای تاریخی عباس آباد:

 

 

 

 

 

موقع برگشت هم یه گله گوسفند بود که باباحجت شمارو برد تا از نزدیک ببعی ببینی:

 

 

شنبه در مسیر مهربان رود: تیپتونو عشقه :خنده

 

 

 

طبق معمولدلخور

 

 

یعنی این جاده مهربان رود یا تمشک داشت و یا عالمه ویوهای اینجوری خوشگل:

 

 

 

وسط راه بیدار شدی و گیر دادی بیای جلو .ماهم کمربندتو باز کردیم تا بیاریمت جلو دیدیم حسابی سرگرم بستن کمربندتی . تا خود مهربان رود یه چیزی حدود یه ربع نیم ساعت درگیر این کمربند بودیخنده

 

 

قربون اون موهای زولی پولیت عشقمخندونک

 

 

اینجا تازه فهمیدی جریان از چه قراره و راهی شدی :خندونک

 

 

 

 

 

 

تو راه برگشت در حال پاپکورن خوردن و مشاهده مناظر بیرون:

 

اینم یکی دیگه از ویوهای خوشگلش و هنرهای عکاسی من و باباحجت:

 

 

 

 

 

هرکار کردیم تکی ازت عکس بندازیم بند نشدی وروجک:

 

 

 

 

 

 

 

فدای اون خنده شیرینت و اون موش موشیات عشقم:بوس

 

 

وای من عاشق این عکستون شدم .اون دستتو قربون فرشته جونمحبت

 

 

اینبار تو راه برگشت دوتا هاپو دیدیم که متاسفانه لنگ بودن:غمگین

 

 

این سفره افطاریه مامان فریبا که خوشگل بود عکس انداختم:

 

 

اینم طلاخانوم  در حال انگشت کاری پیاله ماستخوشمزه

 

 

 

آخرشم ترجیح دادی سر بکشیشخندونک

 

 

و در نهایت ....خنده

 

 

و در آخر من و دخترم  من و همه وجودم  منو همه زندگیم  من و  تموم دنیام  من و فرشته کوچولوم رونیــــــــا.

 

پسندها (2)

نظرات (4)

کیانازی
31 تیر 93 2:18
سلام ممنون میشم به وبلاگ ما سر بزنید. اگر دوست دارید کوچولوی نازتون عروسک نمدی داشته باشه در خدمتم میتونید عکس دلخواهتون رو به من میل بزنید تا درست کنم.
مهسا
31 تیر 93 8:47
باورم نمیشه وبلاگ رونیا تنها وبلاگیه که تا اپ میشم میام دیدنش.حال و هوای وبلاگتو خیلی دوست دارم.دوست داشتی به وبلاگ نلی هم سر بزن خوشحال میشم .ولی من بازم میام ممکنه به عنوان ی خواننده خاموش مثل قبل
مامانیه رونیا
پاسخ
عزیزم شما خیلی خیلی محبت دارین .
Mobina
2 مرداد 93 0:21
سلام همیشهــــــ بهــ گشت دل ما آب شد چهـــــــ عکسای هنری ، چه بابا مامان عاشق دتری الهی هیچوقت خنده از لباتون محو نشهـــــــــ + سر میزنم اما اینروزا یهــ کم نامیزونمــــ رونیای عزیزم
سمانه
9 بهمن 93 9:50
عجب عکسایی عجب جایی به به جای ما خالی... ایشالا همیشه به مسافرت باشی خاله جونم
مامانیه رونیا
پاسخ
مرسی گلم.