پایان 18 ماهگی / ورود به 19 ماهگی.(ساحل بابلسر)
عشق کوچولوی خوشگلم
عزیــــــــز دردونه من
ماهگیــــــت مبارکـــــــــــ .
فرشته کوچولو این کیکت به سلیقه خاله منان بود. واقعا دستش درد نکنه خیلی بامزه و خوشمزه بود
ولی متاسفانه چون شب شهادت بود نانای برات نزاشتیم و شما برای عکس اصلا همکاری نکردی تو ویلا همش یا میخواستی به کیک ناخونک بزنی یا بری بپری تو قایق و بالا پایین بپری شیطون کوچولو.
ولی خب از اونجایی که شما خوشگل خانوم منی یه عکس پیدا کردم که بالاخره کنار کیکت بند شدی و برات میزارم.
مبارک باشه یه سال و نیمگیت فرشته کوچولووووووووووو.
اینم با شمعهای روشن .
رونی جون میگه : آهای دست بزنین تولدمه هااااا
طلا خانومم به خاطر مسافرت دیروز و امروز هنوز فرصت نکردم برات کادوی 18 ماهگی بگیرم .به محض اینکه خریداری شه عکسشو برات میزارم گل گلیه من.
بقیه عکسای بابلسر که خیلیم کمه ولی بامزه + شرحال سفر تو ادامه مطلب.
کلا فقط میخواستی انگشت کاری کنی کیکو که :
خودت کم بودی مهنا هم اضافه شد
بعدش پریدین تو قایق. همچنان در گیر انگشت کیکیتی
بعد اون هم با اینکه شب بود رفتیم لب ساحل و کلی آب بازی کردیم.
متاسفانه از این مسافرت همین چندتا عکس رو داریم چون یه روزه بود و فقط درگیر آب تنی و حموم و خورد و خوراک بودیم اصلا وقت عکس نداشتیم .شرمنده گل گلیه من. ولی مختصر بگم که شب که رسیدیم شما موندی خونه پیش خاله صبا و عمو مجی و عمه فهیمه و ما رفتیم برات تیوپ بگیریم که چیز خوشگلی که خوشم بیاد نداشتن و برگشتیم مراسم کیک و شام و بعدش دریا. چون خسته بودی زیاد آب بازی نکردی و بیشتر لب ساحل بودی اون شب با تمام خستگیت پا به پای 20 تا 30 بیدار بودی تا ساعت 5 صبح. 5 تا 6 خوابیدی و بس که همه حرف میزدن و شوخی و خنده بیدار شدی و گریه و لج که البته حق با شما بود عشقم ولی خواستم بگم که با اینکه کوچیکترین عضو گروه بودی تا گریه ات بلند شد دیگه همه رفتن خوابیدن عشق من از ترس شما .فدای ابهتت بشم من. خلاصه خلاصه 7 به هزار دردسر خوابیدی و 10 بازم با صدای اولین نفری که بیدار شد بیدار شدی. بعدش چون زیاد سرحال نبودی صبح نبردیم آب بازی و موندی پیش سه تا عشقات. (مجتبی/ صبا / فهیمه) ولی بعدازظهر به لطف عمه فهیمه که خوابوند شمارو سرحال شدی و رفتیم آبتنی ولی همش گیر میدادی به قایق که سوارش بشی ولی چون دریا موج دار یود ما میترسیدیم سوارت کنیم و خدای نکرده آب بخوری و شما هم لجت در اومد تا بالاخره چندتا نی نی لب ساحل پیدا کردیم که با اونا مشغول شدی بعدشم که دیگه خسته شده بودی با خاله صبا برگشتی ویلا و ما تونستیم یه دل سیر آبتنی کنیم. ( ممنون خاله صبا ) دیگه بعد اونم که برگشتیم ساری.الانم یه دوش گرفتیم و خوابیدی.
دوست دارم همسفر دوست داشتنیه من و کوچیکترین عضو 20 تا 30.