فرشته کوچولو در آستانه 1.5 سالــــگی.
سلام عشق خوشگلم .سلام عزیز دردونه خونمون. خوشگل مامان دیگه چیزی به پایان ماه نمونده و به سلامتی شما 18 ماهه میشی ماه من.خداروشکــــــر البته یکم این عدد 18 همیشه برام استرس آور بوده به خاطر واکسنش و هرچی نزدیکتر میشیم استرس منم بیشتر میشه ولی ایشالا این واکسن هم به خوبی میزنی و میره تا 6 سالگیت عشقکم. از اینا بگزریم میخوام یکم بگم از شیرین کاریات که کلی غش میکنیم از دستت شیرین شیرینا.
جدیدا خیلی بامزه نانای میکنی و کلی خندمون میگیریه از کارات به محض شنیدن کوچیکترین صدایی که شبیه نانای باشه شروع میکنی بشکن زدن ( انگشتاتو میمالی به هم) و دستتو از مچ میچرخونی و شکمتو تو و بیرون میدی و یکم حالت بشین پاشو به خودت میگیری و اون وسطاشم یکم میچرخی و جیغ میکشی و میخندی. عاشق نانایت شدیم همه.و هرکی میبینه کلی میخنده از دست کارات بامزه خانوم
هر روز صبح بیدار میشی اگه ببینی من چشام بازه آنچنان خنده شیطنت آمیزی تحویلم میدی و الکی میخندی که دلم میخواد قورتت بدم. بعدشم خودکار پا میشی و پنکه رو خاموش میکنی و پستونکتو پرت میکنی و رو تخت میری تو حال .پشت سرتم نگاه میکنی که اگه من نیومدم منم ببری. اگه همون موقع که پستونکتو میندازی قایمش نکنم خیلی سریع پشیمون میشی و با پستونکت میری تو حااال معتاد پستونکی مامان.
این روزا کلماتت بیشتر شده و تو یه پست جدا دایره لغاتت تا 18 ماهگیت رو برات مینویسم. مفهوم خیلی چیزا رو بیشتر درک میکنی مثلا یه شب که با عمو ناصر و نورا جون رفته بودیم بیرون تا بهت میگفتیم نورا کو ؟بالا رو نگاه میکردی و لامپ رو نشون میدادی .ماهم مرده بودیم از خنده . تا بهت میگم رونیا یکم صبر کن الان میام برات نانای میزارم ساکت میشی و چند دقیقه ای منتظر میمونی که یعنی مفهوم صبرکردن رو کاملا میفهمی. یا وقتی بهت میگم رونیا تخم خرما رو بده من نخور سریع درش میاری .عکسارو که بهت نشون میدمو ازت میپرسم این کیه اگه عکس خودت باشه یا میگی نانا یا میزنی به سینت که یعنی منم. عکس منم میگی مامان عکس بابا رو میگی بابا و آیلین رو هم میگی آیییی خیلی چیزای دیگه که یادم نیست الان باهوش کوچولوی من.
تقریبا دو سه هفته شایدم بیشتره که کاملا یاد گرفتی تو لیوان آب بخوری و کلا بیشتر دوست داری تو لیوان آب بخوری تا تو آبخوریت هر وقتم که هرکی در حال آب خوردن باشه آب به گفتن شما شروع میشه.خداروشکر این روزا آب زیاد میخوری و به لطف میوه های تابستونی و ورجه وورجه زیاد شکمت به زنیم به در و تخته و گوش و شیطون کر و چشمش کوررر خیلی خوب کار میکنه.
خیلی بیشتر از قبل با اسباب بازیات سرگرمی و برای خودت به زبون خودت کتاب میخونی با عروسکت حرف میزنی لالاش میدی به میدی پستونک میدی تلفن موزیکالت رو روشن میکنی و باهاش نانای میکنی گوشیامون رو میگیری یا گوشی خونه یا تبلت رو در گوشت میزاری و کلی ایه (الو یا بله ؟ هنوز نفهمیدم والا) میکنی. از نور برات یدونه کیف سی دی گرفتم عاشقشی یعنی صبح که پا میشی میری سراغش و میگی نانای تا برات میزارم 5 دقیقه بعدش کیفتو میاری و میگی نانای .که بعدش به طرز عجیبی کیف سیدیت گم میشه تا شما یه سی دی رو کامل نگاه کنی بعد پیدا بشه. جدیدا خیلی به سی دی های بی بی انیشتینت علاقه مند شدی مخصوصا مزرعه و دار و حیوانات و اعدادش.
.همچنان هم که تو تختت میخوابی و جدیدا برات شلمنت رو روشن میکنم کلی اه اه میکنی که یعنی این چیه منم بهت میگم ستاره است تو بگو ستاره که میگی ارررررره . یه روزم هر چی ازت میپرسیدم که بگو ستاره بگو پرتقال در جواب میدونی چی میگفتی ؟دبــــــــر ( یا همون جعفر (بابای من)) که بعدش براش زنگ زدم تا باهاش حرف بزنی و تا صداشو شنیدی با ذووق گفتی دبــــــــــــــر( ولا ما بابامون رو فقط بابا صدا میکردیم ولی شما فینگیل خانوم با این همه اختلاف سن به اسم کوچیک ؟؟؟ جل الخالق) . یه کار بامزه دیگه هم اینه چند بار من بهت میگفتم رونیا بیا دندونت رو ببینم و تا میدیدم میگفتم واااااااااااااای چه دندونای خوشگلی داری . الان شما یاد گرفتی و تا دندوناتو هر کی میبینه میگی بااااااااااااااااااااااای (آخ اگه بدونی این بای یا همون وای خودمون رو چقدر بامزه میگی ) خاله صبا اینا برای اولین بار که شنیده بودن تا یه ربع هی دندونت رو میدن که شما بگی و بخندن.
دیگه همیشه کلمات نه و آره رو به جا به کار میبری و با قطعیت میگی نه و با ناز میگی آیه یا همون آره خودمون. مثلا تا بهت میگم رونیا بابای کن بریم بخوابیم پستونکتو در میاری و میگی نــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه (البته با ناااز و کرشمه که میخام بچلونمت اون لحظه ) یا بعضی صبحا که قبلش شیر خورده باشی و سیر باشی ازت بپرسم رونیا صبحونه میخوری میگی نه و واقعا هم نمیخوری ولی اگه گرسنت باشه میگی آره و حتما میخوری.یا اگه خراب کاری کرده باشی و ازت بپرسم رونیا پی پی کردی ؟ میگی آره و اگه نه میگکی نه.آفرین به عسل خانومم.
برنامه خوابتم که مثل قبله .12 یا 1 میخوابی تو اتاقت .6 و نیم 7 میای اتاق ما و میخوابی تا 12 .بعدازظهر هم 3 یا 4 مخوابی یکی دوساعت دوباره تا شب.
برنامه غذایی هم که صبح ساعت 7 شیر میخوری .ساعت 10 هم شیر میخوری(تو خواب) .بیدار که میشی صبحانه( فرنی یا حریره یا مشکافی یا نیمرو یا کره مربا یا خامه یا پنیر ) /یه ساعت بعدش یا میوه یا دنت قبل خواب عصر شیر میخوری و بیدار که شدی به زور ناهار خودمون رو میخوری( همچنان علاقه ای به وعده ناهار نداری و به زور و با بازی میخوری) باز غروب میان وعده دنت یا میوه و یا اگه چیزی از صبحونت مونده باشه( حریره فرنی یا مشکافی) شام هم که با ما میخوری( کباب یا سیبزمینی یا کوکو یا هرچی که خودمون بخوریم. و موقع خواب هم شیر میخوری.از بین میوه ها به شدت علاقه به انگور داری و گیلاس .انگور بیشتر . یه روز انگور تموم شده بود و شما تو تی وی انگور دیدی و هی دست منو میکشیدی و ویبردی سمت یخچال و میگفتی انییی(انگور) و من حسابی شرمندت شدم و به بابا گفتم حتما داره میاد برات بخره. از بین خوراکی ها هم دنت / مارشمالو/ زله / پاستیل/ بستنی/ شکلات و پفیلا رو دوست داری .البته پفک هم خیلی دوست داری که ممنوعه عزیزم. میوه خشک هم خوشبختانه دوست داری و یه بار یه عالم کیوی خشک که ترش هم هست و بیشتر دوست داری خوردی وااااااااااااااای تا فرداش شاید 5 6 بار پی پی کردی. اونم شمایی که کلا مایل به شکم سفتی هستی. یکی از بهترین سلایقت اینه که خوشبختانه اصلا نوشابه دوست نداری و حسابی از این بابت خوشحااالیم یه بار که دوست داشتی با نی چیزی رو که ما میخوریم رو بخوریم گذاشتم و شما هم فورت فورت کشیدی بعدش که فهمیدی نوشابست همشو بالا آوری و ریختی بیرون. آفرررین عزیزم.
دیگه چیز بیشتری یادم نیست عشق کوچولو. ببخشید که این روزا زود به زود وبلاگت رو آپ نمیکنم .درگیر یه کاری هستیم که حسابی وقتمون رو گرفته و البته ایشالا خیره که به محض جور شدنش برات مینویسم.شما هم دعا کن فرشته کوچولو که بهترینها در انتظارمون باشه تو این کاار. دوست دارم عسلم. اینم عکسای این هفته که نبودیم.یادم رفت بگم که از یکشنبه عمه فهیمه پیشمونه و حسابی داری حال میکنی عشقکم.بوووووووووووووووووووس.
دیگه بعضی اوقات صبحها انقدر موهات شت و شلخته میشه ترجیح میدم ببندمش تو خونه تا یکم بلندتر شه
عسلم چون ناهار نخورده ناهارش و داره با خودش میبره ددر و اینجوری با ناز خانوم شده با اون پستونکشش
کباب خوری با نورا جون:
مستقل کوچک
تا از کبابی اومدیم بیرون شما دوتا ورورجک شروع کردین بدو بدو تو پیاده رو شمام از اینکه نورا میدویید و شما دنبالش میدوییدی کلی ذوق میکردی .اینجا به زور نورا رو نگه داشتیم تا یه عکی دونفره بندازین که اعتراض شما در اومد که چرا نمیدوئه
دیدیم انرزیتون زیاده بردیمتون پارک:
اینم یه چشمه از خرابکاریات: کشو رو دراوردی و ....
اینجا خیلی بامزه بود کارت میخواستی وسایلشو مثلا بزاری سرجاش میزاشتی تو جای خالی کشو میوفتاد پایین و با تعجب نگاه میکردی بعدش دیگه میزاشتی بالای میز
وقتی رونیا خودکفا دنت میخوره
وقتی رونیا مامان میشه و باباحجت نی نی
یه شب که داشتیم میرفتیم خونه خاله صبا بس که غر غر میکردی بیخیال لباس عوض کردن شدم و با لباس خونه ای بردمت .فدات بشم که با لباس خونه ای هم خوش تیپی عشق کوچولو
و صد البته آلرزیک به گل سر و تل سر و هر چیز اضافه ای کلا
یه سری عکسای خوشگل هم هست که عمو مجتبی و خاله صبا ازت انداختن چون من دوربین نبرده بودیم مربوط به امروز که هروقت گرفتم برات میزارم عشقم.به قول خاله هانیه :
تو تو یدونه باشی
فقط برا نمونه باشی