ســــــــه روز تعطیلی ســـــــــه روز آبتنـــی ! ( اولین آبتنی سال 94)
عزیز دلم این سه روز تعطیلی خرداد حسابی بهت خوش گذشت .هر سه روز رو آبتنی کردی و به گشت و گزار گذروندی.حالا تو عکسا برات مینویسم.
اینجا شب عید نیمه شعبانه که حاظر شدیم بریم دوتایی گشت و گزار تو خیابونا برای عید.باباهم باجه عصر بود.
رفتیم مغازه بابایی .مامان فریبا طبق معمول برات فشفشه روشن کرد.
شبم با مهتا و خاله صبا اینا رفتیم پارک ملل:
شما ترسیدی کاملا از قیافت معلومه
عروسک خوشگل مهتا خانوم:
من و عشقم
عروسکای خوشگل و بامزه
روز اول : که با خاله صبا اینا رفتیم جنگل عباس اباد آبتنی .همونجور که حدس زده بودم آب رودخونه برای شما سرد بود و تا یکم آبتنی کردی لرز کردی و آوردمت بیرون.
عشقم داره میره آبتنی:
فدای اون ذوق کردنت بشم من
اینجا کاملا معلومه سردت شده
بعدش که لباس تنت کردم خودکفا بالش پتو گیر آوردی همش ولو بودی اصلا دیگه بلند نشدی تا اینکه رو پای عمو مجی خوابت برد و دوساعتی رو تو طبیعت زیبا و خنک خوابیدی.
این مدل جدید اخم کردنته
دسته گل جنگلی بابا به من
شبشم رفتیم دریا بلال خوردیم.شما میخواستی باز خودتو خیس کنی که تا گفتیم تو آب مورچه هست بیخیال شدی
اونجا به یه نینیه که داشت آب بازی میکرد گفتی : داری چیتار میتونی بلاچه ؟
این صندلای خوشگل هم همسایه پایینیمون برات هدیه گرفته .فدات بشم که طرفدارات به همسایه هام کشیده
و اما روز دوم:
پدرجون و مادرجون ناهار مهمون ما بودن و کلی با پدر جون بازی کردی و کلا جدیدا خیلی باهاش جور شدی تا جایی که موقع ناهار میگفتی پدرجون غدا بده .
بعد ناهار رفتن و ماهم غروب عازم دریا شدیم تا عشقمون آبتنی کنه:
تو راه یهویی هوس کردی تنهایی بری صندلی پشت و تمام وسایل و لباسارو از تو کوله دآوردی شروع کردی بازی با عروسکت:
وقتی آهنگ مرتضی پاشایی شروع میشه و دخترکم خواننده میشه
رونیا و اولین آبتنی سال 94:
رونیا واولین آبتنی سال 93:
رونیا و اولین آبتنی سال 92:
امسال دیگه مثل پارسال از آب نمیترسیدی و حسابی با بابا آب بازی کردی البته تا جایی که آب به سروصورتت نخوره
همش این عروسکتو مینداختی تو آب از اینکه دوباره آب برش میگردوند ساحل خوشت میومد:
بازم یه نی نی پیدا کردی و طرح دوستی :
لباستو که تنت کردم همش میگفتی سرده خوله بیپیچ
عروسک خوشگلم
از دریا که برگشتیم رفتیم دنبال خاله صبا اینا و رفتیم جنگل برای چایی
بازم روابط اجتماعی بالا : تا جایی که موقع برگشت با گریه آوردیمت
اینم ادا اصولای آخر شب با ابوجباد (آبنبات)
اینجام داری فرار میکنی که عکس نگیرم
و اما روز سوم :
بیدار که شدیم برات استخرتو باد کردم که بریم باغ بابایی که دیگه حالا برق اومده و با موتور برق میشه از چاه آب کشید و حسابی آب بازی کرد.
خلاصه تا ما بریم حاظر شیم با این صحنه مواجهه شدم.داشتی براش لالایی میخوندی و عزیزم عزیزم میکردی
گوجه سبزا حسابی درشت شده بودن و ما هی میگفتیم وای چقد بزرگه این یکی.بابایی هم شما رو بلند کرد تا گوجه سبز بچینی یهو گفتی وای اینو ببین چه بزرگ شده
حالا ناهار بخوریم دیده برای اولین بار بدون پوشکی اینجا که دسته گلم آب دادی.
بعد ناهار بازم آبتنی اینبار با آهنگ هم میرقصیدی هم آب بازی میکردی.
بعدشم یه چرت عصرگاهیی تو هوای آزاد:
بستنی فالوچه ای که عاشقشی:
باز یه جنبنده از رو سرت رد شد :
شبم که با باباحجت رفتی حموم حسابی بازی کردین و خندیدین.
الانم اینجوری ولو شدی تا بلکه خوابت ببره و بخوابی:
دوست دارم عسلم.