بالاخره برگشتیم خونه خودمون هوراااااااااااا.
عسل مامان از وقتی شما دنیا از بیمارستان مستقیم رفتیم خونه مامان فریبا قرار بود بعد ٤٠ شما برگردیم خونه اما به خاطر رفلاکس شدید شما و ترسیدن من که شیر بپره تو حلقت و من نتونم کاری برات بکنم تا سه شنبه یعنی ٢ روز پیش اونجا موندیم اما دیگه این تعطیلی فرصت خوبی بود که بیایم خونه و این اولین پستیه که تو خونمون میزارم تو وبلاگت. تو این دو روز داشتم وسایل و جابجا میکردم و وقت نداشتم تا برات پست بزارم و ازت عکس بندازم شرمنده اما قول میدم از امروز مثل قبل وبلاگتو پر از عکسای خوشمل شما کنم. لازمه یه تشکر اساسی از بابا حجت بکنم که تو این دوروز شمارو نگه داشت تا من بتونم به کارام برسم . اینم بگم که تو این چند روزه یاد گرفتی پاهاتو با دستات بگیری و پوشک شماره ٣ برات بستم اما دو سه بار پس داد فهمیدم که هنوز برات بزرگه و برگشتیم دوباره به همون شماره ٢. صبحها که از خواب پا میشی قبل باز کردن چشمت اول پاهاتو میاری بالا که بتونی بگیریشون بعد چشات باز میشه و کلی واسه مامان میخندی و دلبری می کنییییییییییییی . در اولین فرصت عکس گرفتن پاهاتو میزارم .امیدوارم بتونم مثل قبل برسم که وبلاگتو آپ کنم. آخ که من عاشقتمممممممم دختر یکی یدونه من .خیلی دوست داریم فرشته کوچولو.
اینم یه عکس از خوابهای ناز شما واسه اینکه پستت بی عکس نباشه.
نیم رخ رونیا رو تا حالا دیده بودین؟؟