فرشتـــه کوچکمفرشتـــه کوچکم، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 13 روز سن داره

فرشــته کوچکم رونیــــا.

طلا خانوم در تهران !!!!

salam eshghe kocholoye maman, ghorbunet beram tala khanoomam in chand rooze umadim tehran baraye kharide eid o hesabi saremoon garme o az unjaai ke khone mamanjoon dastresi be internet sakhte natoonestam barat posti bezaram, alanam az khoone khale afsane daram barat up mikonam ke moteasefane laptopesh kiboarde farsi nadare o majbooram fingilish type konam barat ishala bargashtam sari dorostesh mikonam, aroosakam 4shanbe ghorob rah oftadim o rooze aval o dovom raftim namayeshgah o kharidhaye baba hojat ro anjam dadim vali shabe aval az zoghet aslan nemikhabidi o hesabi azyatemoon kardi ta 4 sobh bidar boodi  4 ta 7 khabidi o d...
20 اسفند 1392

متفرقه از این روزها به روایت عکس ...

عزیز مامان این چند روز پیشه که موهای خوشملتو به زور خرگوشی بستم برای اولین بار. فدات شم که انقدر نااااز شدی.         اینجام حاظر شدی بریم بهشهر پیش دوقلوها:     تا منم حاظر شم بابا حجت از فرصت استفاده میکنه و ...     اینم بهشهر خونه دوقلوها عسلک سوار بر دوچرخه پسرعموجاااان:       گفتم که از بعد تولدت معتاد رقصیدن شدی .اینجا رفتی جلوی دی وی دی نشستی و هی دکمه هاشو میزنی ولی چون ما به خاطر مسائل خرابکاری و این حرفها دی وی دی رو از پریز کشیدیم روشن نمیشه و شما نانای میکنی که یعنی بیام برات نانای بزاررررررررم.     ...
14 اسفند 1392

پسرک دختر کش من !!!!!!!

خداییش اگه کسی شک کنه که دختر باشی     دخترکم این شلوارو امروز برات خریدم که ست بلوزت شه که زحمتشو مامان فریبا کشیده .کفشتم که وقتی هنوز خبری از نی نی نبود از دبی خریدم که یه پسرونه خریدم و یه دخترونه.اینجوری این تیپ پسرونت جووووووووووووور شد که خیلی هم بهت میااااااااد.   ...
10 اسفند 1392

حال و هوای این روزها ....

سلام دختر قشنگم.گل ناز مامان عشق شیرین مامان. مامانی این روزا همه دارن نهایت استفاده رو از بودن در کنار مامانبزرگ میبرن و همش اونجا جمعیم و پیششیم. خداروشکر انگار هرچی دوروبرش شلوغ تره حالش بهتره این دو سه روزه هم مریم و مهتا از کرمانشاه اومده بودن و پنجشنبه شبم که همه فامیل و بچه ها و نوه ها و نتیجه ها به مناسبت ٧٩ امین سالگرد تولد مامانبزرگ جشن گرفتیم. خیلی خوش گذشت ولی هممون تو یه چشمون اشک بوووووووووود .خیلی بده بدونی عزیزت تا چندوقته دیگه بیشتر پیشت نیست و براش تولد بگیری.خدا خودش کمکمون کنه. این روزا پاستیل شیرین مامان هر جا که وایساده باشه فقط راه میره و هر کیو هرچیو گیر بیاره هم میگیره و بلند میشه و راه میره  .آخه ...
10 اسفند 1392

واکسن یکسالگی هم زدی عشقکم.

عزیز دردونه شجاع خودم امروز بالاخره بعد یه هفته بختش باز شد و رفتیم واکسن یکسالگیتو زدیم. آفرین به دختر خودم که گریه اش به دقیقه هم نرسید .اونم بیشتر مال این بود که به زور خوابوندیمت چون راضی نمیشدی ثانیه ای بخوابی. وزنت شده ٩ کیلو البته با لباس و قدت هم ٧٥.همه چی از نظر مسئول بهداشت خوب بود خداروشکر. دیگه میره تا ١٨ ماهگی که به غول واکسن معروفه. فعلا تا اون موقع خبری از واکسن نیست. دوست دارم فرشته ناااااااااااااازم. اونجا هرچی عکس نی نی بود نشون میدادی و میگفتی نی نی       بعد واکسن رفتیم مغازه بابایی و برات یه فشفشه روشن کرد و شما هم حسابی تعجب کرده بودی     اینم طلا خانوم بعد واکسن ...
6 اسفند 1392

دومین حضور فرشته نازم در 26 امین سالگرد تولدم.

سلام پرنسس ناز مامان. عشق کوچولو امروز تولد مامان رجا بووووووووووووووود پارسال این موقع شما ٦ روزه بودی و خیلی کوشمولو بودی یادمه لای پتو پیچیده بودمتو و عکس انداختیم ههههههه . از دست این نی نی وبلاگ حیف که چون عکس پارسال بدون حجابه نمیتونم برات بزارم. اصلا از وقتی برات وبلاگ مینویسم یدونه عکس بدون حجاب از خودم و تو ندارمم ههههههههههههه  قربونت بره مامانت که امشب کلی برای مامان نانای کردی و با مامان شمع فوت کردی. عشقکم ممنون که هستییییییییییییی ممنون که اومدی و همه چیو صدبرابر زیباتر کردی همه جشنها همه تولدها همه .... قربونت برم که انقدر باهوشی که تا شمع رو روشن کردم از دور شروع کردی فوت کردن .آخ که من فدات شم که تا ١ ٢ ٣ گفتیم که من...
6 اسفند 1392

دخترک یک ساله این روزها + تولد عمه فهیمه

سلام دختر کوچولوی یه ساله مامان. فدات شم که این روزا سنجاق شدی به من و بغل هیچکی نمیری. همشم پستونک میخوری و میای بغل من میشینی و اگه بخوام بلند شم گریه و زاری شروع میشه. این روزا حسابی مامان رو اذیت میکنی و منم دستم خیلی در میکنه از بس بغلت کردم خوشگل خانوم. این روزا راه رفتنت خیلی بهتر شده و جاهایی که بتونی تا جایی که پاهات نلغزه راه میری و تنبلی رو گذاشتی کنار. خیلیم شیطون شدی و یه جا بند نمیشی همش باید دنبالت راه بریم .شیشه شیرتو بعضی اوقات خودت میگیری دستت و لیوان آموزشی هم برات آوردم و خودت دسته هاشو میگیری و آب میخوری. آفرین دخمل زلنگ مامان. دیشب تولد عمه فهیمه بود و رفتیم بهشهر .اونجا کلی با دوقلوها بازی میکردی البته با کارتهای ...
5 اسفند 1392