فرشتـــه کوچکمفرشتـــه کوچکم، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 14 روز سن داره

فرشــته کوچکم رونیــــا.

خونه تکونی انباری و اولین ماشین سواری رونیا جونی !!!

سلام عشق کوچولوی دوست داشتنی و لجباز این روزهاااااااااااا. الهی قربونت برم که بعد مریضیت حسابی لوس و لجباز شدی و برای هر چیزی اگه نه بیاریم زودی لج میکنی و گریه زاری راه میندازی .حسابی این کارت اذیتم میکنه و اصلا دوست ندارم اینجوری بار بیای که برای همه خواسته هات گریه و لجبازی کنیااا  بگزریم بعدا برات تو یه پست اخلاقیات و کارای این ماهتو مینویسم و صدالبته پیشرفتهای چشمگیرت در حرف زدن. امروز بابایی زود از سر کار اومد و منم سریع سواستفاده کردم و گفتم بریم انباری رو جمع و جور کنیم تا جا برای ماشین رونیا باز کنیم که از این به بعد تو پارکینگ ماشین سواری کنی عشقکم. خلاصه از ساعت 8 شب تا 12 شب کارمون شد و شما هم اولین ماشین سواریتو تو پارکینگ ...
11 ارديبهشت 1393

عکســـــــــــــــنامه.

این یه دونه عکس از روزی که میخواستیم برای مریضیت بریم دکتر جا مونده بود تو دوربین :     اینم امروزه .اولین باری که دوتایی جلو نشستیم و برگشتیم خونه( امروز ختم انعام برای مامانبزرگ دعوت بودیم موقع برگشت از بس اونجا شیطونی کرده بودی تو بغل عمه خوابت برد و چون عمه میخواست پیاده بشه و اگه میخواستم بزارمت تو صندلیت بیدار میشدی واسه همین اینجوری خوابوندمت و کمربندتو بستم تا خونه البته یه دستم همش شمارو نگه داشته بود و یه دستم به فرمون. )     اینجام مثلا داری از تخت میای بیرون .     اینم عکسای امشبه که دخترک خوشگلمونو بردیم پارک. همون اول که از ماشین پیاده شدیم تا گذاشتمت پایین چشمت به ...
9 ارديبهشت 1393

احوالات رونی جون + باغ بابایی ...

طلاخانومم امروز برای هواخوری نهار رو رفتیم باغ بابایی. شما هم همچنان هم اسهالی و هم خیلی بی اشتها. برای اسهالت که فردا حتما میریم برای کشت مدفوع . آفت دهنت هم که خداروشکر با اون محلوله که هر دفعه کلی با جیغ و داد باباحجت برات میزنه خیلی بهتر شده. ولی همچنان خیلی بی اشتهایی و عملا هیچی نمیخوری. شیر که انقدر دوست داشتی شاید در روز کلا ١٥٠ تا هم نخوری. غذا هم که در حد ٣ یا ٤ قاشق با گریه و زاری. امروز یاد قبل مریضیتو و خوب غذاخوردنت افتاده بودم و نشستم یه دل سیر گریه کردم و از خدا خواستم دوباره مثل همون روزا شاداب و پر انرزی و خوش غذا بشی گلم. واقعا اعصابم این روزا خیلی بهم ریختس اصلا نمیتونم شمارو اینجوری ببینم روز به روزم داری لاغر تر میشی ...
6 ارديبهشت 1393

گل بود به سبزه نیز آراسته شد !!!!

سلام عشق کوچولوی خونمون که مریض شدی. قربونت برم من که هیچی نمیخوری . بگم از داستان جدید مریضیه شما. خدارشکر از دیروز هم تبت قطع شد و هم استفراغت خدایا شکرت. ولی بگم از ماجراهای جدید. اول اینکه اسهالت بدتر شده و روزی چندبار شکمت کار میکنه و انقدر شله که همش لباستم کثیف میکنه. تا بود و بود نگران سفتیه شکت بودم و دنبال روان کننده ها حالا از دیروز همش از این و اون میپرسم چی سفت میکنه. تو رو خدا میبینی عشقکم برای مراقبت از یه فرشته کوچولو به اسم رونیا تمام خواص شل کنندگی و سفت کنندگی همه مواد رو از بر شدم حتی واردتر از یه دکتر تغذیه خلاصه کاشف به عمل اومدم که ماست و کته ماست و سیب و دوغ و نوشابه به شدت خاصیت سفت کنندگی داره و خوشحال از اینکه ش...
5 ارديبهشت 1393

دومین مروارید رونیـــــــــــآ خوش اومدی .

فرشته کوچولوی مامان دیشب تو همون بی حالیت متوجه شدم که دومین مرواریدت بین لثه هات میدرخشه .مروارید دوم کنار اولی یعنی لثه پایینت خودنمایی کرده.پس:   دردونه خوشگلم                                  رویش                                   دومین مرواریدت مبارکـــــــــــــــــــــ ....
2 ارديبهشت 1393

ادامه مریضی و اولین آمپول :(

عزیزی مامان از دیشب که بهت شیر دادم تا ساعت 1 خوب بودی و بالا نیاورده بودی ولی ساعت 1 و نیم یهو هرچی شیر خورده بودی بالا آوردی و ما هم به باباییزنگ زدیم و بردیمت که آمپولو برات بزنن.من که اصلا طاقت دیدنشو نداشتم نشستم تو ماشین و باباحجت و بابایی بردنت یکم بعد با کلی گریه برگشتین و تا اومدی بغلم ساکت شدی.( اولین آمپولت رو روی رون پای راستت وقتی که یک سال و 2 ماه و 2 روزت بود زدی عشقکم ) فدات بشم عروسکم ایشالا دیگه هیچوقت تو این حال نبینمت این روزا سخت ترین روزای زندگیمه عشق کوچولوی بیحال من.از اونجا هم وسایل و جمع کردیم و رفتیم خونه مامان فریبا بعد از آمپول یه بار دیگه بالا آوردی و خوابیدی و گفتیم اگه بازم بالا بیاری ببریمت بی...
2 ارديبهشت 1393

دخترکم توروخدا زودی خوب شــــــــــــــو !!!

دختر نازنینم نازکتر از برگ گلم قربونت برم که یه ویروس بد از امروز تو رو بیحال و مریضت کرده جوری که حتی یدونه هم اه اه معروفتو نمیگی همش میخوابی و یه گوشه ای بیحال دراز کشیدی. چقـــــــــــــــدر سخته دیدنت تو این حال دلبرکم .دختر کوچولوی شیطونم از امروز صبح تا الان هر چی خوردی بالا آوردی و چند ساعت دیگه دقیقا یه روزه که هیچی جز آب نخوردی .الهی بمیرم برات چرا آخه گل نازم مریض شدی. استفراغت به کنار تب هم داری و بدنت داغه داغه .خدایا مواظب بدخترکم باش. دکتر حمید گفت اگه تا یه ساعت دیگه بازم بالا آوردی باید آمپول بزنی و اگه خدای نکرده آمپول هم اثر نکرد باید بستری بشی . وای خدایا خودت میدونی من طاقت این چیزا رو ندارم همین الان اشکام بند نمیاد چه ...
1 ارديبهشت 1393

روز مــــــــــــادر مبارکــــــــــــــــ .

دخترکم امسال دومین سالیه که منم مــــــــــــــادرم به لطف پروردگار مهربونم و وجــــــــود زیبا و پاک شما خدایا شکرت و ممنون بابت لایق دونستن من برای نام مــــــــــــــــادر خصوصا مادر فرشتــــــــــــــــــه ای همچون دختــــــــــــرکم. شکـــــــر پروردگارم.   ...
31 فروردين 1393