فرشتـــه کوچکمفرشتـــه کوچکم، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 29 روز سن داره

فرشــته کوچکم رونیــــا.

خونه تکونی انباری و اولین ماشین سواری رونیا جونی !!!

1393/2/11 3:20
نویسنده : مامانیه رونیا
575 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشق کوچولوی دوست داشتنی و لجباز این روزهاااااااااااا.دلخورالهی قربونت برم که بعد مریضیت حسابی لوس و لجباز شدی و برای هر چیزی اگه نه بیاریم زودی لج میکنی و گریه زاری راه میندازی .حسابی این کارت اذیتم میکنه و اصلا دوست ندارم اینجوری بار بیای که برای همه خواسته هات گریه و لجبازی کنیااانه بگزریم بعدا برات تو یه پست اخلاقیات و کارای این ماهتو مینویسم و صدالبته پیشرفتهای چشمگیرت در حرف زدن. امروز بابایی زود از سر کار اومد و منم سریع سواستفاده کردم و گفتم بریم انباری رو جمع و جور کنیم تا جا برای ماشین رونیا باز کنیم که از این به بعد تو پارکینگ ماشین سواری کنی عشقکم. خلاصه از ساعت 8 شب تا 12 شب کارمون شد و شما هم اولین ماشین سواریتو تو پارکینگ کردی ولی نمیدونم چرا یادم رفت ازت در حین ماشین سواری عکس بندازم غمناک  همونطور که حدس میزدم اصلا نترسیدی و کلی هم خوشت اومد ولی شارز ماشینت زود تموم شد و بقیه رو به دوچرخه سواری و بازی با همسایه ها و البته آخراش به لج و گریه گزروندی سکوت. تو اون همه وسایل و خرت و پرتها کلی خاطره قشنگ بودن چه از زمانهای قبل شما برای من و باباحجت محبت و چه زمان نوزادی شما و لباسها و کفشهای فینگیلیت که کلی قربون صدقه همشون رفتم و به همه نشونشون دادم که ببینین رونی چقدر کوچولو بوووووووووووود.بغل الهی فدات شم که اولین کفشت اندازه کف دستم بود و اولین بادیتم یک وجب و نیم بوس .بند انگشتی من بودی شما. محبت بعدشم که اومدیم بالا و یه آب بازی با گریه با باباحجت رفتی و یکم سیب زمینی نوش جان فرمودین و بعد کلی نق و گریه تا شیرتو حاظر کنم در عرض 5 مین خوابت برد. الانم عین فرشته ها کنارم خوابیدی. دوست دارم بند انگشتی مامان.بغل

 

اینجا ضبط ماشینو روشن کردم اومدی و داری نانای میکنی.قربون قرتی خانوم خودم بشمبوس

 

رونیا

 

اینم شما و ثنا جون همسایمون.

 

رونیا

 

رونیا

 

اولین بادی بند انگشتیه من .

 

رونیا

 

اینجام تازه یادت افتاد نی نی شی و رفتی تو کریرت و گیر کردی. سوار روروئکتم شدی و اینبار راه بردیش در واقع اولین باری بود که روروئکتو راه بردی چون اصلا وقتی کوچیکتر بودی دوسش نداشتی و توش نمیموندی واسه همین نو نو مونده و امروز یکم باهاش راه رفتی تو 14 ماهگی خنده

 

رونیا

 

اینم انباری مرتب و  وسایل نقلیه دخترکمونچشمک

 

رونیا

 

اینم گل خوشبوی من بعد حموم در حال خوردن سیب زمینی عشق جاویدش زبان

 

رونیا

 

الهی قربونت برم که انقدر سخاوتمندی که با اینکه سیب زمینیو خیلی دوست داری بازم تا بهت میگم به مامان بده بخوره  ......

 

رونیا

 

عاشقتــــــــــــــــــــم دردونه خوشگلم.محبت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

فریده
11 اردیبهشت 93 10:19
سلام رجا جون این چندمین کامنتی هست که واست میزارم ولی شما به ما سر نمیزنی من هر روز منتظر یه پست جدید از احوال رونیا جون هستم و خیلی نوشتن شما را دوست دارم انگار شدم جز خونوادتون
مامانیه رونیا
پاسخ
عزیزم واقعا شرمنده دوستایی عزیز مثل شما میشم .آخه واقعا این وروجک وقتی برای من نمیزاره همین قدرم وقت میکنم نصفه شبا پست بزارم ولی بازم حق باشماست ممنون که همراهمونین واقعا دوستئن دارییییییییییم
هانیه
11 اردیبهشت 93 11:29
به به به پارکینگ نو مبارک گل گلی من
مهدیه
13 اردیبهشت 93 12:11
خسته نباشید مامان رجا و بابا حجت حالا دیگه باید اکثر زمان ها رو تو پارکینگ بگذرونین
آشنای قدیمی
16 اردیبهشت 93 10:58
اگر کارگردان بودم صدای نفس هایت موسیقی متن تمامی فیلم هایم بود ... عاشقتمــــــــ عزیزمــ