یه روز تعطیل و گردش با رونیاااااا
عشق مامان دیروز کلی بهمون خوش گذشت .صبح که شمارو بردم خونه مامان فریبا تا شمارو ببره حموم .آخه هنوز میترسم خودم ببرمت حموم.میبینی چه مامان ترسویی دارییییی
آخیش خواب بعد حموم چه کیفی میده هاااااااااااا....
بعدش با باباحجت رفتیم رستوران مخصوص جاده های شمال یعنی اکبر جوجه.اولش با عروسک بالای کریرت مشغول بودی بعدش یکم نق زدی که تا پستونکتو دادم دهنت و یکم تکونت دادم خوابت برد. فدات بشم من خانومم که تا غذای مارو اوردن خوابیدی تا ما بتونیم با خیال راحت غذامونو بخوریم.
ببینین توروخدا این مامانم صورتمو چیکار کردهههههههه؟؟؟؟
ازاونجا بابا حجت گفت بریم جنگل خیلی وقته نرفتیم منم از خدا خواسته گفتم بریم اما چون هم خیلی گرم بود و هم پر از سوسک زود برگشتیم تو ماشین البته چندتا عکسم انداختیم.
البته بقیه عکسارو گذاشتم تو ادامه مطلب.
ازاونجا داشتیم میرفتیم بهشهر که تو راهمون دیدیم کنار در بیمارستانی که شما اونجا دنیا اومده بودی یه عالمه گلای کاغذی خوشگل داشت.به باباحجت گفتم وایسه تا از شما عکس بندازیم.
بقیه عکساشم تو ادامه مطلب.
از اونجا دیگه راهی بهشهر شده بودیم که دیدم شما مشغول خرابکاری هستی و پمپ بنزین واسادیم و جای شمارو عوض کردم و راه افتادیممممممممممم.
اونجام بهت خوش گذشت چون عمه فهیمه کلی باهات بازی کرد و کلی همه چلوندنتتتتتتتتتتت بسکه خوشمزه ایییییییییییی.سوغاتیتم گرفتیییییییی.دوتا پیرهن و یه پلاک طلای کعبه که خیلی خوشگله.
شبشم که برگشتیم تو راه شما خواب بودی و برعکس همیشه از خواب بیدار نشدی و خوابیدی تا صبح.این روزا با وجود تو زندگیمون خیلی قشنگتره عشق مامان. خدایا ممنون به خاطر فرشته ای که بهمون دادییییییییییییی.
ادامه مطلب یادتون نرهههههههه....