چه هلوییییییییییییییی!!!!
عشق کوچولوی من دیروز مامان فریبا اومد خونه ما و شماروبرد حموم و بالاخره من تونستم حوله ربدوشامیتو تنت کنم .من عاشق این حولتم.وایییییییییییییییی که چه جیگری شدییییییی.چه هلویییییییییی .میخورمتاااااااااااااااا.
من فدای اون چالی که رو لپت میوفته موقع خندیدن بشممممممممممممم
اینم گل دخملم بعد پوشیدن لباساش.
وطبق معمول وقتی بلوز شلوار تنت میکنم و لباست یکسره نیست شروع میکنی بلوزتو میکشی بالا و میخوای بکنیش تو دهنت
دیشبم رفتیم خونه عموی مامی دیدن مامانبزرگ اما چون مامانبزرگ نبود شمارو گذاشتم پیش مامان فریبا و با بابا حجت رفتیم برای امشب که جشن 4ماهگی شماست خرید کنیم .
نمیدونم چی تو این لباست دیدی که ول کنش نیستییییییییی همش داشتی نگاش میکردی و چنگ میزدیش
امشب جشن 4ماهگیته گل دخملم و مامان فریبا و بابایی و صباجون و شوهرش خونمون شام دعوتن.ایشالا فردا وبتو با کلی عکسای خوشمل از جشن 4ماهگیت آپ میکنم.من عاشقتممممممممممم دختر یکی یدونم.بوسسسسسسسسسسسسسسسسسس واسه اون چالی که میوفته رو لپت.