رستوران ستاره نو.
نفسم دیروز حسابی به گردش گذشت آخر شبم بابا مارو برد رستورانی که خیلی وقته قولشو بهمون داده بود تا خوشیمونو کامل کنه. رستوران ستاره نو بهترین رستوران شهر که واقعانم بهترین بود .من و بابا رستورانای زیادی رو امتحان کردیم ولی این چیز دیگه ای بود خیلی وقت بود تعریفشو از این و اون میشنیدیم اما موقعیتش جور نمیشد که بریم.امروز بالاخره طلسمش شکسته شد و شام رفتیم اونجا واقعا دکور سنتی قشنگی داشت چه فضای سرپوشیدش چه فضای آزاد با یه موسیقیه سنتی که بابا عاشقش شده بود حسابی بهمون خوش گذشت اولش شما چون توراه خوابت برد گذاشتیمت تو کریرت تا بیدار نشی بعدش که سفارش دادیم شما هم بیدار شدی و با دیدن سفره و غذاها دیگه ...
اینم عکسای طلا خانوم (نورپردازیش خیلی خوشگل بود متاسفانه فقط بدیش این بود که عکسا خوب در نمیود...
فدات بشم که یه روزی تو این کریر گم میشدی ولی حالا پاهای خوشگلت ازش زده بیرون.
اینجا هر کاری کردیم نتونستیم ازت عکسی بگیریم که تار نشه (آخه پشتش پرسپکتیو باحالی داشت)
اینجام که برای جلوگیری از بهم ریختن سفره و اینکه مظلومانه به غذا خوردن ما نگاه نکنی پشت به سفره خوابوندمتو دستمال رو دادم دستت که مشغول بشی.من فدات بشم یکم بزرگتر شو شما رو حتما میارم رستوران کنارمون غذا بخوریییییی و ما کیف کنیم.
اینجام دیگه دستمال کاغذی دلتو زده بود و داشتی به سالاد که رنگی رنگی بود نگاه میکردی منم دیدم روش سلفون داره گذاشتم جلوت تا باهاش بازی کنی شما هم حسابی از خجالتش دراومدی و چنگ چنگیش کردی سالاد بیچاره رو
اینم تو همون رستورانه هااااااااا وسط قسمت سرپوشیدش یه چیزی شبیه حموم فین کاشان درست کرده بود که خیلی بامزه بود.
اینجام مسیر برگشته که چون باتریه گوشی نفسای آخرش بود فلاشش کار نمیکرد و اینطوری شد بیچاره بابا حجت همین یه عکسی هم که باشما داره اینجوری شد
اینم از رستوران ستاره نو که بالاخره تجربش کردیم حسابی بهمون خوش گذش و البته مهم ترین عامل خوش گذشتنش بی شک شما بودی.دوست دارم ستاره من.