عکسنامه.
رونی جون اینجا داشتی پنکه رو نگاه میکردی و من تا میومدم ازت عکس بندازم دوربینو نگاه میکردیییییییییی شیطونم.
عسلم اینجا شمارو حاظر کرده بودم تا بریم با بابا حجت خرید خونه اومدم تا بابا نماز بخونه برای شما شیر آماده کنم اومدم دیدم یه ور شدی و خوابیدی.من فدای تو......
این عکسام که مال دیشبه که خونه مامان فریبا بودیم...من یعنی عاشق اون کتونیاتم که چقدر به پا تپلیات میادددددددددددددد
اینجام داری سرتو میخارونی که من کشته مرده ی این کارتم البته اگه به کندن موهات تبدیل نشه
اینجام داری به شکلک در اوردنم فقط یه لبخند ساده میزنی دریغ از خنده...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی