برگشت از مسافرت و استقبال با آمپول :-(
سلام عشق کوچولوی من. عشق دلم دیروز بالاخره از نور برگشتیم با کلی خستگی ولی تو ماشین فهمیدیم که شما تب داری .بلـــــــــــه متاسفانه با اینکه این دو روز کلی بهمون خوش گذشت ولی متاسفانه شما سرما خوردی و دیشب که رفتیم دکتر فهمیدیم گلوت چرکی شده و برات یه آمپول زد و خداروشکر دیگه از ظهر تب نکردی . ولی بگم از مسافرت که حسابی بهت خوش گذشت و تا میتونستی آب بازی کردی چه تو دریا چه تو ویلا با شلنگ آب توی حیاط. کلی هم نانای کردی و قایق سواری. از همه بیشتر قایق بادی رو دوست داشتی نمزاشتی بیاریمت بیرون همش میخواستی اون تو باشی. همه بهت آب میپاششیدن و با اینکه ثانیه ای نفست میرفت از ذوق جیغ میکشیدی .البته روز دوم چون صبح زود بیدار شده بودی کلی بداخلاق بودی و یکم که گذشت تو همون دریا بغل مامان فریبا خوابت برد. شبا هم که طبق معمول بیچاره میکردیمون تا بخوابی وایییییییییییی. خلاصه دو روز خیلی بهمون خوش گذشت فقط حیف که تا برگشتیم مجبور شدیم آمپول بزنیم. چون وقتمون خیلی کم بود ترجیح دادیم بیشتر تفریح کنیم تا عکس بندازیم ولی خب یه چندتایی محض یادگاری هست که برات بزارم.
این مال شب قبل رفتنه که داشتم وسایلو جمع میکردم حسابی برا خودت عروسی گرقته بودی ....
عشق من وقتی شلخته میشه ...
عسل خانومم داره میره ددر. بعدازظهرها چون تو خونه نمیخوابیدی هرکی میرفت بیرون شمارو میبرد تا بلکه تو ماشین یه چرتی بزنی.
آب بازی تو حیاط.
ساحل نور:
نی نای نای نی نای نای:
روز اخر هم خاله و دختر خاله اومدن پیشمون :
اینجا هم دوتایی افتادین رو قایق تا بادشو خالی کنین:
اینا هم سوغاتی هایی که خاله افسانه برات از ترکیه آورده . دستش درد نکنه خیلی خوشگلن:
اینم خاله هانیه برا اونجا خرید:
اینا رو هم اونجا رفتیم خرید برات خریدیم. مبارکت باشه عسلم.
دوست دارم. بوووووووووووس.