هفته گذشته ...
سلام عشق کوچولوی خوشگلم. هفته گذشته کلی سرمون گرم بود دو روز اول به آیلین جون و خاله اینا و باقی هفته هم تا دیروز با یه ویروس نامرد . جمعه هفته گذشته شبش خاله اینا رسیدن و ماهم رفتیم خونه مامان فریبا دیدنشون. شنبه هم که شب با خاله اینا به دعوت ما رفتیم لب ساحل کباب خوری . شما هم که حسابی با ایلین جون بازی میکردی و خداروشکر دیگه خبری از حسودی آیلین عزیزم هم نبود و تقریبا خوب با هم کنار میومدین. حتی یه بار که غذاتو نمیخوردی تا آیلین جون بهت میداد همشو خوردی.خاله جون اینا یکشنبه برگشتن تهران و بابا حجت یکشنبه مریض شد. که سر کار مجبور شد بره بیمارستان تهوع و شکم روی و تب. خدارو شکر تا برگشت خونه حالش بهتر شده بود و ما هم شب رفتیم بهشهر برای یه مراسمی که بعدا مفصل برات تو ضیح میدم. خلاصه دوشنبه هم صبح خوب بود تا عصری که من کله پا شدم و تهوع و دل درد شدید که تا آخر شب مجبور شدم برم دکتر و اون شب تا صبح نخوابیدم و البته اینم بگم که شما و من رفتیم خونه مامان فریبا برای خوابیدن. چون من حالم خوب نبود اول قرار بود شما بمونی پیش مامان فریبا شب رو ولی یکم که گذشت فهمیدیم که شما نمیخوابی و بهونه گیری میکنی و از طرفی هم منم صبحش باید آمپول میزدم و بنابراین چون باباحجت صبح میرفت سرکار منم اومدم خونه مامان فریبا . خلاصه سه شنبه یکم بهتر شدم ولی تا از خواب بیدار شدم دیدم شما یه عالم بالا آوردی اون لحظه فقط میخواستم بشینم و های های گریه کنم انگار شما هم ویروس رو گرفته بودی . دیگه معده درد خودم یادم رفته بود ولی خداروشکر انگار خدا دلش به حالم سوخت و بعد از اون دیگه بالا نیاوردی و هیچ علائم دیگه ای هم نداشتی واقعا خدا رحم کرد. بعدا کاشف به عمل اومدیم که همه خانواده باباحجت بهشهر هم ویروس رو گرفتن و مریض بودن. خلاصه شماها همه خوب شدید ولی این معده من دست بردار نیست هنوزم درد معده رو دارم. خدارو شکر شما خوبی همین کافیه. الانم عین فرشته ها به هزار دعوا و داد و بیداد خوابیدی و منم بالاخره دست از تنبلی برداشتم و اومدم اینجا. قراره بیدار شدی بریم باغ وحش که انگاری دوباره راه افتاده. دوست دارم عزیز دردونه گل بابونه.
اینم عکسای این چند روووز:
دختر خاله های بامزه:
هر چی ایلین جون میداد میخوردی:
این هم شاهکار باباحجت که یادت دادخ تو حموم شیر آب رو باز و بسته کنی .دیگه از اون موقع بیچارمون میکنی تو حموم از بس میخوای همش شیر رو ببندی و باز کنی:
یه شب که برگشته بودیم خونه همسایمون سگشو آورده بود پیاده روی شما هم که مثل مامانت عاشق جک و جونوری . اصلا ازش نمیترسیدی و صاحبش حسابی تعجب کرده بود که چطور بچه به این کوچیکی نمیترسه. همش میخواستی بگیریش و بغلش کنی .آخر سر هم با گریه آوردیمت خونه.
اینم آقا روهام من قرار بود اگه پسر دار شیم اسمشو بزاریم روهام :
قربونت برم بعضی اوقات سرت رو میزاری رو داشبورد از خستگی ولی حاظر نیستی بغلمون بخوابی:
اینم محل جدید شما تو ماشین . جلو پای ما وایمیسی و هیچ رقمه کوتاه نمیای که بشینی مگر بزاریمت تو صندلی.
طبق معمول به همه چی هم کار داری. دیگه والا فلش از این کوچیکتر پیدا نکردیم که شما بهش گیر ندی ولی ....
از دست این باباحجت: شما رو از بیرون گذاشته رو شیشه جلو ماشین. آخه خب که چی
عروسکم داره میره دیدن خاله جونش:
از وقتی شبا تو اتاق خودت میخوابی علاقت به تختت بیشتر شده و خیلی اوقات گیر میدی که بزارمت توش تا با عروسکات بازی کنی: بازی که چه عرض کنم بریزیشون پایین و بهم بریزی تخت رو:
یه بوس برای گیز گیز:
اینم نا ( ناف ) گیز گیز:
و در آخر :
تا همین جا بیشتر نمیتونی و من دست بکار میشم و میارمت پایین.
حالا هیچ وقت کباب نمیخوری هااااا ولی اون شبی که با خاله جون اینا رفته بودیم کباب خوری جوجه کباب خیلی تند بود و خوشت اومده بود هی تند تند میخوردی
نمیدونم چرا عاشق بلند کردن چیزای دوبرابر وزن خودت هستی : هندونه و ....
جدیدا دیگه برج مکعبت روخودت میچینی .درسته کج و معوج ولی مهم اصل عمل باهوش کوچولوی من.
عصر یخبندان رو گذاشتم داشتم نگاه میکردم گفتم مگه این میزاره من ببینم 5 مین نشده میاد میگه نا نا . ولی در کمال تعجب:
این عروسکه همون عروسکیه که برای روز دختر برات خریدیم . با اینکه گرون هم خریده بودم ولی خیلی زود پاش کنده شد و چون سنگین هم بود گذاشته بودمش تو ویترین تا یادگاری بمونه تا بیشتر از این خراب نشده. چند روز پیش دیدیش و گیر دادی بیارمش بیرون.از اون روز با اینکه سنگینه ولی از خودت جدا نمیکنیش. این عکس هم مال دیروز که با مامان فریبا میخواستیم بریم براش مانتو بخریم که گیر داده بودی اینو هم بیاری و هیچ رقمه رضایت ندادی. بگذریم که تو بازار بیچارمون کردی و مامان فریبا باید همش بغلت و میکرد و طفلک نتونست مانتو بخره.
اینم همین الان که این مدلی بالاخره بعد یه ساعت کلنجار رفتن خوابت برد: