فرشتـــه کوچکمفرشتـــه کوچکم، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 14 روز سن داره

فرشــته کوچکم رونیــــا.

این چند روز ....

1392/3/8 19:58
نویسنده : مامانیه رونیا
274 بازدید
اشتراک گذاری

دختر کوچولوی من این چند روز خبر خاص یا اتفاق خاصی نیفتاد که بخوام برات بنویسم .دیشب که داشتیم میرفتیم بهشهر دیدن مامانبزرگ و بابابزرگ شمارو برا اولین بار گذاشتم تو صندلی ماشینت وایییییییییییی که چه بهت میاد و فیکس خودته .مژهخیلی خوشحالم که انتخاب خوبی کردم البته شما اولش به خاطر کمربنداش یکم گریه کردی که به لطف پستونک جون تا خود بهشهر رو خیلی راحت توش خواب بودی .خوابفقط چون شب بود ازت عکس ننداختم .راستی مامانبزرگ و بابابزرگ فردا دارن میرن مکه . ایشالا به سلامتی برن و برگردن. فردا هم ما برای بدرقشون میریم فرودگاه .البته هنوز دودلم که شمارو ببرم یا نه میترسم اذیت شی. حالا تا فردا بالاخره یه تصمیمی می گیرم. راستی دیشب که تورو گذاشتم تو صندلی ماشین همش دلم پیشت بود و نمیتونستم درست رانندگی کنم همش از تو آینه تورو نگاه میکردم شانس آوردیم تصادف نکردیم چشمکآخه دلم برات تنگ میشد چون همیشه تو راه بغلم بودیناراحتاما خوب دیگه اینطوری در عوض ایمنی و خیالم جمعه. اینم بگم که الان  یه هفته ای میشه خیلی صدا درمیاری و حرف میزنی خنده های با صداتم شروع شده و دل مامان و میبری با این کارات .حسابی عاشق تلویزیون شدی و کلی عشق میکنی باهاش مخصوصا تبلیغات .اما نمیدونم چرا دیگه فرش بازیتو تحویل نمیگیری و تا میزارمت توش شروع میکنی به غر زدن و اعتراض کردن که بغلت کنم.زبان خلاصه عاشقتم من فرشته کوچولو خیلی دوست دارم بیشتر از تموم دنیاااااااااااااااااااااااااااااماچقلب

اینم چندتا عکس که تو فرش بازیتی و خیلیم خوشحال نیستی.

 

رونیا

 

اینجام این حلقه رو کردی النگووووووو هههههههخنده

 

رونیا

 

اینجا هم اسباب بازیشو آوردم پایین تر تا شاید بتونی بگیریش و برات جلب توجه کنه و خوشت بیاد اما فقط یه ثانیه نگاش میکردیییافسوس

 

رونیاا

 

اینجاهم توروگذاشته بودم رو پام و داشتم با مامانای نی نی سایتی چت میکردم و از اینکه باتو حرف نمیزدم شاکی بودی.ببین چیجوری داری منو نگاه میکنییییییعصبانی

 

                    رونیاااااا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان مبین
7 خرداد 92 14:20
فدای این دختر طلا با افتخار لینکتون کردم