فرشتـــه کوچکمفرشتـــه کوچکم، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 14 روز سن داره

فرشــته کوچکم رونیــــا.

جمعه 10 خرداد 92

1392/3/10 22:49
نویسنده : مامانیه رونیا
264 بازدید
اشتراک گذاری

دختر کوچولوی مامان این آخر هفته حسابی به گردش گذشت . ٥شنبه که عروسی دوست خوبم منان جون دعوت بودیم و چون میدونستم شما اونجا اذیت میشی شمارو گذاشتم پیش مامان فریبا و من و باباحجت رفتیم . حسابی خوش گذشت جات خالی دختر گلم اما از اون ور انگار شما حسابی از خجالت مامان فریبا و بابایی دراومدی و حسابی اذیتشون کردی و گریه کردی که بابایی مجبور شده بود شما رو یه ساعت تو بغل بچرخونه تا خوابت ببره. امیدوارم دوست خوبم و شوهرش سالهای سال زندگی خوب و خوشی داشته باشن کنار هم . ۩۞۩  سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com ۩۞۩

جمعه ظهر هم که رفتیم بهشهر آش پشت پای مامانبزرگ بابابزرگ بود و رفتیم اونجا آش خوردیم یه کوچولو هم به شما دادم تا بعدا که بزرگتر شدی بدونی که آش پشت پاشونو شما هم خور دییییییاز خود راضی

راستی دیگه تو صندلی ماشینت حسابی بهت خوش میگذره چون دیگه میزارمت توش گریه که نمی کنی هیچی آرومم میشی و این منو خیلی خوشحال میکنه.من کشته مرده ی اون طرز خوابیدنت تو صندلیتم. تو راه همش برمیگردم تا شمارو ببینم. قلبمژه

 

این عکس شما تو راه بهشهر.

 

رونیااااااا

 

تا بعداز ظهر اونجا بودیم بعد برگشتیم ساری من و شما رفتیم خونه عمه اکرم مامیت که دوره فامیلی بود چون بهشهر خیلی بهونه می گرفتی نذاشتی لباستو عوض کنم واسه همین اومدم تو ماشین و لباستو عوض کردم نگرانو طبق معمول تا گذاشتمت تو صندلی خوابت برددددد .چقدرم با جذبه خوابیدی عین این دختر باکلاسااااااااا من فدای اون تیپت.ماچ

رونیااااااااا

 

دخی گلم اونجا که رسیدیم چون اولش ساکت بود و آروم حسابی خانوم بودی و میخ لوستر شده بودی و کلی خندیدیلبخند

 

رونیاااااااااا

 

عمه اکرم رفت موی یه عروسکش که کنده شده بود رو آورد گذاشتیم رو سرت کلی خندیدیم و خیلی بهت میومد کلی ماه شده بودی من که دلم ضعف رفته بود واست پس کی موهات درمیاد من دیگه طاقت ندارم میشه زودی موهات دراد؟؟؟؟؟خیال باطل

 

رونیااااااااا

 

وای که اینجا عین عروسکایییییییییییییییییی.بغل

 

رونیااااااااا

ولی چشمت روز بد نبینه یه کم که گذشت و شلوغ شد آنچنان گریه ای سر دادی که هیچکی حریفت نمیشد .اوه بعد ازکلی گریه یه نیم ساعت خوابیدی و دوباره یه رب ساکت بودی باز از اول گریه گریه گریه که دیگه مجبور شدیم بیایم خونه .ناراحتکلا دیگه جاهای شلوغ رو دوست نداری و زودی کلافه میشی که این اصلا خوب نیست و خودت حسابی اذیت میشی کلافهبه خاطر همین تصمیم گرفتم ازاین به بعد تو شلوغی بخوابونمت .آهنگ بزارم و tv روشن کنم تا به سروصدا عادت کنی عشقم.چشمک

 

راستی میدونستی قد تموم دنیااااااااااااااااااااا دوست دارم فرشته من؟؟؟؟ماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

هانیه
11 خرداد 92 13:33
عشققم زود مو درار روی اینا رو کم کن ... خعععلی ماه شدی ها ماه که بودی ماه تر