بازم جنگل...
عشق مامان گفتم که ای روزا هوای شمال واقعا عالیه و آدم اصلا دلش نمیخواد تو خونه بمونه . امروزم با بابا حجت رفتیم جنگل گردییییییییی البته با ماشین چون بابا روزه میگیره نمیتونیم نهار ببریم بیرون و بشه پیک نیک ولی با ماشین حسابی راه پیمایی میکننیم اینبار رفتیم پارک جنگلی زارع تو شهر خودمون که یه جادش میخوره به روستای زرین آباد داشتیم رد میشدیم که شالیزارهای سبز توجهمو به خودش جلب کرد و تو ذهنم عکس شمارو بین اونا تصور کردم و به بابا گفتم وایسه تا عکاسی کنیم. اینام نتیجه اش: البته من دوست داشتم وسط شالیزارها عکس بگیرم ولی چون جلوش یه نهر رد میشد امکانش نبود و به قول بابا حجت باید چکمه میپوشیدیم ...